عمرو بن‌ حجاج‌ زبیدی: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۵: خط ۵۵:
===مهلت خواستن امام (ع)===
===مهلت خواستن امام (ع)===
عمر‌ بن سعد شب جمعه نهم محرم 61 با یارانش به سوی امام پیش رفت و فریاد زد: ”یا خَیل‌َ الله اِر‌‌کبی‌ وَ اَبْشِری‌ بِالجَنَّة‌ِ“<ref>- وقعة الطف، ص193؛ ارشاد، ج2، ص220. </ref> ای‌ لشکر خداوند سوار شوید ‌‌که‌ شما را بشارت‌ به‌ بهشت‌ می‌دهم‌. این‌ سخن‌، یاران ‌عمر‌ بن‌ سعد را تحت‌ تأثیر قرار داد. آفتاب‌ تازه‌ داشت‌ غروب‌ می‌‌‌کرد ‌‌که‌ هجوم‌ به‌ طرف‌ خیام‌ آغاز شد. دشمنان ‌بدون‌ اطلاع‌ قبلی‌ حمله‌‏ور شدند.<ref>- ارشاد، همانجا. </ref> ‌‌امام‌ حسین‌ (ع) برادرش حضرت عباس (ع) را برای گفتگو با دشمنان فرستاد. گفتند: آمده‌ایم‌ فرمان‌ امیر را به‌ شما ابلاغ‌ ‌‌کنیم‌ یا تسلیم‌ شوید و یا با شما خواهیم‌ جنگید. عباس (ع) جواب‌ سپاه‌ را به‌ اطلاع‌ امام‌ رساند. امام برای تأخیر جنگ تا صبح مهلت خواست. ایشان فرمود: به‌ آنان‌ بگو اگر موافقت می‌کنند‌ امشب‌ را به‌ ما فرصت‌ دهند، باشد ‌‌که‌ برای‌ خدای‌ خود نماز بگزاریم‌ و با او راز و نیاز ‌‌کرده‌ و به‌ درگاهش‌ استغفار نماییم‌. خدا می‌داند ‌‌که‌ من‌ تا چه‌ اندازه‌، نمازگزاردن‌، قرآن‌ خواندن‌، نیایش‌ و استغفار را دوست‌ می‌دارم. عباس‌ پیام ‌امام‌ را رساند و توانست یک شب را مهلت بگیرد.<ref>- وقعة الطف، ص195-196؛ الاخبار الطوال، همانجا؛ تاریخ طبری، ج5، ص418-419؛ ارشاد، ج2، ص440؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص250-251.</ref> عمر‌ بن سعد نظر شمر را پرسید. شمر گفت: سالار تویی و رأی، رأی تو است. آنگاه رو به کسان دیگر کرد و رأی آنان را پرسید. عمرو‌ بن حجاج گفت: سبحان‌الله! به خدا اگر دیلمیان بودند و این را از تو می‏‌خواستند، می‌‏پذیرفتی؛<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص391-392؛ تاریخ طبری، ج5، ص417؛ الفتوح، ج5، ص98؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص57؛ البدایه و النهایه، ج8، ص176.</ref> و آنان یک شب به امام مهلت دادند.
عمر‌ بن سعد شب جمعه نهم محرم 61 با یارانش به سوی امام پیش رفت و فریاد زد: ”یا خَیل‌َ الله اِر‌‌کبی‌ وَ اَبْشِری‌ بِالجَنَّة‌ِ“<ref>- وقعة الطف، ص193؛ ارشاد، ج2، ص220. </ref> ای‌ لشکر خداوند سوار شوید ‌‌که‌ شما را بشارت‌ به‌ بهشت‌ می‌دهم‌. این‌ سخن‌، یاران ‌عمر‌ بن‌ سعد را تحت‌ تأثیر قرار داد. آفتاب‌ تازه‌ داشت‌ غروب‌ می‌‌‌کرد ‌‌که‌ هجوم‌ به‌ طرف‌ خیام‌ آغاز شد. دشمنان ‌بدون‌ اطلاع‌ قبلی‌ حمله‌‏ور شدند.<ref>- ارشاد، همانجا. </ref> ‌‌امام‌ حسین‌ (ع) برادرش حضرت عباس (ع) را برای گفتگو با دشمنان فرستاد. گفتند: آمده‌ایم‌ فرمان‌ امیر را به‌ شما ابلاغ‌ ‌‌کنیم‌ یا تسلیم‌ شوید و یا با شما خواهیم‌ جنگید. عباس (ع) جواب‌ سپاه‌ را به‌ اطلاع‌ امام‌ رساند. امام برای تأخیر جنگ تا صبح مهلت خواست. ایشان فرمود: به‌ آنان‌ بگو اگر موافقت می‌کنند‌ امشب‌ را به‌ ما فرصت‌ دهند، باشد ‌‌که‌ برای‌ خدای‌ خود نماز بگزاریم‌ و با او راز و نیاز ‌‌کرده‌ و به‌ درگاهش‌ استغفار نماییم‌. خدا می‌داند ‌‌که‌ من‌ تا چه‌ اندازه‌، نمازگزاردن‌، قرآن‌ خواندن‌، نیایش‌ و استغفار را دوست‌ می‌دارم. عباس‌ پیام ‌امام‌ را رساند و توانست یک شب را مهلت بگیرد.<ref>- وقعة الطف، ص195-196؛ الاخبار الطوال، همانجا؛ تاریخ طبری، ج5، ص418-419؛ ارشاد، ج2، ص440؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص250-251.</ref> عمر‌ بن سعد نظر شمر را پرسید. شمر گفت: سالار تویی و رأی، رأی تو است. آنگاه رو به کسان دیگر کرد و رأی آنان را پرسید. عمرو‌ بن حجاج گفت: سبحان‌الله! به خدا اگر دیلمیان بودند و این را از تو می‏‌خواستند، می‌‏پذیرفتی؛<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص391-392؛ تاریخ طبری، ج5، ص417؛ الفتوح، ج5، ص98؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص57؛ البدایه و النهایه، ج8، ص176.</ref> و آنان یک شب به امام مهلت دادند.
===روز عاشورا===
===روز عاشورا===
صبح روز عاشورا، عمر‌ بن‌ سعد میمنه‌ سپاه‌ را به‌ عمرو‌ بن‌ حجاج‌ سپرد.<ref>-  انساب الاشراف، ج3، ص395،389؛ الاخبار الطوال، ص302-303؛ تاریخ طبری، ج4، ص430،422؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص59-60؛ البدایه و النهایه، ج8، ص178.</ref>
صبح روز عاشورا، عمر‌ بن‌ سعد میمنه‌ سپاه‌ را به‌ عمرو‌ بن‌ حجاج‌ سپرد.<ref>-  انساب الاشراف، ج3، ص395،389؛ الاخبار الطوال، ص302-303؛ تاریخ طبری، ج4، ص430،422؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص59-60؛ البدایه و النهایه، ج8، ص178.</ref>
خط ۶۷: خط ۶۶:
پس از شهادت ‌‌امام‌ حسین‌ (ع)، او جزء کسانی بود که سرهای شهدا را به کوفه نزد عبیدالله‌ بن زیاد بردند و از او جایزه ناچیزی گرفتند.<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص412؛ تاریخ طبری، ج5، ص456؛ المنتظم، ج5، ص139. </ref>
پس از شهادت ‌‌امام‌ حسین‌ (ع)، او جزء کسانی بود که سرهای شهدا را به کوفه نزد عبیدالله‌ بن زیاد بردند و از او جایزه ناچیزی گرفتند.<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص412؛ تاریخ طبری، ج5، ص456؛ المنتظم، ج5، ص139. </ref>
هنگامی که اسیران خاندان رسالت را به کوفه وارد نمودند و پس از شکستی که عبیدالله‌ بن زیاد در دارالاماره بر اثر سخنان حضرت زینب (س) متقبل شد، ‌‌ا‌بن‌زیاد ندای‌ نماز جماعت‌ داد، مردم‌ در مسجد جمع‌ شدند. ‌‌ا‌بن‌زیاد بر منبر رفت‌ و گفت: سپاس خدای‌ را ‌‌که حق‌ و اهل‌حق‌ را پیروزی‌ داد و امیرالمؤمنین‌ یزید‌ بن‌ معاویه‌ و گروه‌ او را نصرت‌ بخشید و دروغ‌گوی پسر دروغ‌گو حسین‌ بن‌ علی و شیعیانش را هلا‌‌ک‌ ‌‌کرد.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص459؛ اللهوف، ص195؛ ارشاد، ج2، ص474؛ نهایة الارب، ج7، ص201.</ref> از میان جمعیت عبدالله‌ بن عفیف ازدی برخاست و بر ‌‌ا‌بن‌زیاد بانگ زد و اهل کوفه را علیه او برانگیخت و گفت: ای پسر مرجانه‌! دروغ‌گوی پسر دروغ‌گو تو و پدرت هستید و آن‌‌‌کس ‌‌که‌ تو را امیر ‌‌کرده‌ است‌ و پدرش. ای پسر مرجانه! پسران پیامبر (ص) را می‌‌‌کشید و سخنی همچون سخن صدیقان‌ می‌گویید؟<ref>- اللهوف، ص196.</ref> ‌‌ا‌بن‌زیاد ‌‌که سخت سراسیمه شده‌ بود، از ترس شورش مردم فریاد زد او را بگیرید! اما عمرو‌ بن‌ حجاج‌ گفت فعلاً صلاح نیست زیرا ازدیان در مسجد فراوانند؛ و دستگیری او به شب محول شد.<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص413؛ الفتوح، ج5، ص125. </ref>
هنگامی که اسیران خاندان رسالت را به کوفه وارد نمودند و پس از شکستی که عبیدالله‌ بن زیاد در دارالاماره بر اثر سخنان حضرت زینب (س) متقبل شد، ‌‌ا‌بن‌زیاد ندای‌ نماز جماعت‌ داد، مردم‌ در مسجد جمع‌ شدند. ‌‌ا‌بن‌زیاد بر منبر رفت‌ و گفت: سپاس خدای‌ را ‌‌که حق‌ و اهل‌حق‌ را پیروزی‌ داد و امیرالمؤمنین‌ یزید‌ بن‌ معاویه‌ و گروه‌ او را نصرت‌ بخشید و دروغ‌گوی پسر دروغ‌گو حسین‌ بن‌ علی و شیعیانش را هلا‌‌ک‌ ‌‌کرد.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص459؛ اللهوف، ص195؛ ارشاد، ج2، ص474؛ نهایة الارب، ج7، ص201.</ref> از میان جمعیت عبدالله‌ بن عفیف ازدی برخاست و بر ‌‌ا‌بن‌زیاد بانگ زد و اهل کوفه را علیه او برانگیخت و گفت: ای پسر مرجانه‌! دروغ‌گوی پسر دروغ‌گو تو و پدرت هستید و آن‌‌‌کس ‌‌که‌ تو را امیر ‌‌کرده‌ است‌ و پدرش. ای پسر مرجانه! پسران پیامبر (ص) را می‌‌‌کشید و سخنی همچون سخن صدیقان‌ می‌گویید؟<ref>- اللهوف، ص196.</ref> ‌‌ا‌بن‌زیاد ‌‌که سخت سراسیمه شده‌ بود، از ترس شورش مردم فریاد زد او را بگیرید! اما عمرو‌ بن‌ حجاج‌ گفت فعلاً صلاح نیست زیرا ازدیان در مسجد فراوانند؛ و دستگیری او به شب محول شد.<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص413؛ الفتوح، ج5، ص125. </ref>
==نقش عمرو بن حجاج در قیام مختار==
==نقش عمرو بن حجاج در قیام مختار==
پس از مرگ یزید و تسلط زبیریان بر کوفه، به آنان پیوست و درجنگ عبدالله‌ بن‌مطیع (والی منصوب از طرف عبدالله‌ بن زبیر بر کوفه) با مختار، از مشاوران ‌‌ا‌بن‌ مطیع بود و مردم را علیه مختار بسیج می‌کرد.<ref>-  البدایه و النهایه، ج8، ص267.</ref>  
پس از مرگ یزید و تسلط زبیریان بر کوفه، به آنان پیوست و درجنگ عبدالله‌ بن‌مطیع (والی منصوب از طرف عبدالله‌ بن زبیر بر کوفه) با مختار، از مشاوران ‌‌ا‌بن‌ مطیع بود و مردم را علیه مختار بسیج می‌کرد.<ref>-  البدایه و النهایه، ج8، ص267.</ref>  

منوی ناوبری