سید محمد ضیاء قاسمی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''سید محمد ضیاء قاسمی''' فرزند سخی شاعر معاصر افغانی است ؛ سید ضیاء قاسمی علاوه بر فعالیت‌های مطبوعاتی دبیرخانه‌ی ادبیات افغانستان در یکی از فرهنگسراهای تهران است.
'''سید محمد ضیاء قاسمی''' (١٣٥٤ ه. ش) شاعر معاصر افغانی است.
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                    = سید محمد ضیاء قاسمی
| نام                    = سید محمد ضیاء قاسمی
خط ۷۱: خط ۷۱:
|امضا                  =
|امضا                  =
}}
}}
==زندگینامه==
سید محمد ضیاء قاسمی فرزند سخی به سال ١٣٥٤ ه. ش در «بهسود» از استان «میدان قهر» کشور افغانستان به دنیا آمد وی در سال ١٣٦٤ ه. ش به ایران هجرت نمود.


تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران گذراند و در مقطع کارشناسی در زمینه سینما در دانشکده‌ی صدا و سیما مشغول به تحصیل شد.


وی فعالیت شعری خود را از سال ١٣٧٠ ه. ش و با همکاری نزدیک با مطبوعات به طور جدی آغاز نمود و مسئول جلسه‌ افغانستان در حوزه هنری سازمان تبلیغات بوده است. قاسمی در سبک کلاسیک فقط غزل می‌سراید و در شعر نو نیز قالب سپید را ترجیح می‌دهد.


سید ضیاء قاسمی علاوه بر فعالیت‌های مطبوعاتی دبیرخانه‌ ادبیات افغانستان در یکی از فرهنگسراهای تهران نیز بوده است.


== آثار ==
از سید ضیاء یک مجموعه به نام «گزیده ادبیات معاصر شماره ١٣٠» منتشر شده است.


== اشعار ==


 
===شعله‌ور در خون===
 
 
==درباره‌ی شاعر==
سید محمد ضیاء قاسمی فرزند سخی به سال 1354 ه. ش در «بهسود» از استان «میدان قهر» کشور افغانستان به دنیا آمد وی در سال 1364 به ایران هجرت نمود.
 
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران گذراند و هم اکنون در مقطع کارشناسی در زمینه سینما در دانشکده‌ی صدا و سیما مشغول به تحصیل است.
 
وی فعالیت شعری خود را از سال 1370 و با همکاری نزدیک با مطبوعات به طور جدی آغاز نمود و مسئول جلسه‌ی افغانستان در حوزه هنری سازمان تبلیغات بوده است.
 
از سید ضیاء تاکنون یک مجموعه به نام «گزیده ادبیات معاصر شماره 130» منتشر شده است. قاسمی در سبک کلاسیک فقط غزل می‌سراید و در شعر نو نیز قالب سپید را ترجیح می‌دهد.
 
 
 
==اشعار==
===شعله‌ور در خون:===
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۱۱۲: خط ۱۰۵:




===بی‌تاب پریدن:===
===بی‌تاب پریدن===
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۱۳۲: خط ۱۲۵:
==منابع==
==منابع==


*دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1686.
*[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1686.]


==پی نوشت==
[[رده:ادبیات]]
[[رده:ادبیات]]
[[رده:شاعران]]
[[رده:شاعران]]
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران معاصر]]
[[رده:شاعران معاصر]]

نسخهٔ ‏۲۹ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۰۶

سید محمد ضیاء قاسمی (١٣٥٤ ه. ش) شاعر معاصر افغانی است.

سید محمد ضیاء قاسمی
ضیا قاسمی.jpg
زادروز 1354 ه.ش
افغانستان

زندگینامه

سید محمد ضیاء قاسمی فرزند سخی به سال ١٣٥٤ ه. ش در «بهسود» از استان «میدان قهر» کشور افغانستان به دنیا آمد وی در سال ١٣٦٤ ه. ش به ایران هجرت نمود.

تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران گذراند و در مقطع کارشناسی در زمینه سینما در دانشکده‌ی صدا و سیما مشغول به تحصیل شد.

وی فعالیت شعری خود را از سال ١٣٧٠ ه. ش و با همکاری نزدیک با مطبوعات به طور جدی آغاز نمود و مسئول جلسه‌ افغانستان در حوزه هنری سازمان تبلیغات بوده است. قاسمی در سبک کلاسیک فقط غزل می‌سراید و در شعر نو نیز قالب سپید را ترجیح می‌دهد.

سید ضیاء قاسمی علاوه بر فعالیت‌های مطبوعاتی دبیرخانه‌ ادبیات افغانستان در یکی از فرهنگسراهای تهران نیز بوده است.

آثار

از سید ضیاء یک مجموعه به نام «گزیده ادبیات معاصر شماره ١٣٠» منتشر شده است.

اشعار

شعله‌ور در خون

بیابانت کفن شد تا بمانی شعله‌ور در خون‌ گلستانی شبیه در لامکانی شعله‌ور در خون
زمین و آسمان در خویش می‌پیچند از آن روز که بر پا کرده‌ای آتشفشانی شعله‌ور در خون
تو نوحی می‌بری هر روز هفتاد و دو دریا را به سمت عاشقی با بادبانی شعله‌ور در خون
دو بال سرخ افتادند از ماه و علم خم شد کنار رود جا ماند آسمانی شعله‌ور در خون
صدایت بوی باران داشت تا خواند آیه‌ی گل را سرت بالای نی چون کهکشانی شعله‌ور در خون
و قبله در نگاه تیغ جاری شد که با حلقت‌ نماز آخرینت را بخوانی شعله‌ور در خون
دلت را ریختی ای مرد، در حلقوم آهن‌ها غزل خواندی در آتش با زبانی شعله‌ور در خون


بی‌تاب پریدن

بی‌تاب که او را نکند دیر بخواهد می‌رفت که آب از شرر تیر بخواهد
می‌دید پدر در «جگر معرکه» تنهاست‌ شایسته‌ی او نیست دگر شیر بخواهد
می‌دید کسی نیست علم را بفرازد می‌دید کسی نیست که شمشیر بخواهد
وقتی که زمین تشنه‌ی خون گل سرخ است‌ باید که گلویش ز کمان گیر بخواهد
می‌رفت سوی معرکه بی‌تاب پریدن‌ بی‌تاب که او را نکند دیر بخواهد



منابع