سنان‌ بن انس نخعی

سِنان‌ بن اَنَس نَخَعی، از سربازان تحت امر عمر بن سعد بود که در کربلا حضور داشت و در قتل امام حسین (ع) دست داشت.

مشخصات فردی
نام کامل سِنان‌ بن عمرو بن حی‌ بن حارث‌ بن غالب‌ بن مالک‌ بن نخع
نقش در واقعه کربلا
نقش‌های برجسته از قاتلین امام حسین (ع)

زندگینامهویرایش

سنان‌ بن عمرو بن حی‌ بن حارث‌ بن غالب‌ بن مالک‌ بن نخع، که به او سنان‌ بن ابی سنان نخعی هم می‌گفتند، از خاندان وهبیل و از قبیله نخع است.[۱]

نقش در واقعه کربلاویرایش

شمر با عده‌ای‌ از سربازان‌ خود اطراف‌ امام حسین(ع) را احاطه‌ کردند. سنان گستاخانه‌ جلو رفت‌ و در حالی‌ که‌ به‌ امام‌ دشنام ‌می‌داد، با نیزه‌ خود سینه‌ حضرت‌ را شکافت‌.[۲] ابن‌ سعد می‌نویسد: سنان ابتدا نیزه‌ای بر شانه امام حسین‌ (ع) زد و سپس آن را بیرون کشید و بر استخوان‌های سینه‌اش فرو برد و تیری بر گلویش افکند و امام حسین (ع) با پیشانی بر خاک افتاد و سنان برای جدا کردن سر او از اسب پیاده شد.[۳] امام‌ به سختی نشست و تیر را از گلوی خود بیرون آورد. خون‌ فوران‌ زد. آن‌گاه‌ دستش‌ را بر زخم‌ نهاد و چون‌ از خون‌ پر شد، آن‌ را به‌ آسمان‌ افشاند که‌ قطره‌ای‌ از آن‌ خون‌ به‌ زمین‌ باز نگشت‌. امام مشتی دیگر از خون برگرفت و سر و صورت خود را به آن آغشت و فرمود: این چنین مظلومانه و آغشته به خون خدا را دیدار می‌کنم در حالی‌که‌ حق‌ مرا غصب‌ کرده‌اند و زیر لب‌ زمزمه کرد: ”صَبراً عَلی‌ قَضائِک‌َ وَ تَسْلیماً لاِمْرِک‌َ وَ لا اِله‌َ سِواک‌َ یا غِیاث‌َ الْمُسْتَغیثین‌َ.‌َ“ سپس بر گونه چپش به خاک افتاد. درباره کسی که امام را به شهادت رساند، اختلاف است. در پاره‌ای روایات، نام سِنان‌ بن اَنَس نَخَعی یاد شده است.[۴] گویند سنان به خولی‌ بن‌ یزید اصبحی‌ گفت: زود باش سرش را از تن جدا کن! خولی پیش‌ آمد تا سر امام‌ را از بدن‌ مبارکش‌ جدا سازد، لیکن با دیدن صلابت امام،‌ لرزه‌ بر اندامش ‌افتاد و نتوانست‌ به‌ این‌ کار خطیر اقدام‌ نماید.[۵]

استواری و صلابت امام حسین (ع)ویرایش

هیچ مقتل‌نویس و مورخی در این شرایط حتی گزارش ناله‌ای را از امام حسین (ع)‌ ثبت نکرده است. همین استواری و صلابت بود که زانوان خصم را به لرزه می‌افکند. جز خولی، کوفیان نیز که طبعاً از آن همه پلیدی خویش در درون جان خود غوغای شرمساری داشتند، از شدت آزرم جرات نزدیک شدن به امام و افکندن نگاه خود به دیدگان حقیقتی را که اکنون با خیانت آنان در دشت نینوا به زمین افتاده بود، نداشتند. ابو مخنف به نقل از حُمَید بن‌ مسلم‌ آورده‌است که چون امام به زمین افتاد، تا مدتی هر کس به آن حضرت نزدیک می‌شد، بازمی‌گشت تا با کشتن امام حسین‌ (ع) گناه بزرگی را به گردن نگیرد.[۶]

تسلیم کردن سر مطهر امام حسین (ع) به عمر بن سعدویرایش

سنان‌ بن‌ انس‌ خود پیش‌ آمد و با عصبانیت به خولی روی کرد و فریاد زد: خداوند بازویت را بشکند، چرا می‌ترسی؟ آنگاه خود سر مقدس ‌امام‌ را از تن‌ جدا کرد و سر بریده‌ را به‌ خولی‌ داد و گفت‌: آن‌ را به‌ امیر عمر بن‌ سعد تسلیم‌ کن‌.[۷]

رجزخوانی قاتل امام حسین (ع)ویرایش

گویند سنان ‏بن‌ انس‌ پس‌ از بریدن‌ سر امام‌ بر در خیمه‌ عمر بن‌ سعد ظاهر شد و با رجزخوانی‌ گفت‌: رکاب‌ اسب‌ مرا باید از طلا و نقره‌ پر کنید، چرا که‌ من‌ بهترین‌ مردم‌ را از ناحیه‌ پدر و مادر کشته‌ام![۸]

اوقِر رِکابی‌ فِضَّة‌ً وَ ذَهَباً
قَتَلْت‌ُ خَیرَ النّاس‌ِ اُمّاًوَ ابا
اِنّی‌ قَتَلْت‌ُ السَّیدَ المُحَجَّبا
وَخَیرهُم‌ْ اِذْینْسِبُون‌َ النَسَبا
وَخَیرُ هُم‌ْ فی‌ قَوْمِهِم‌ْ مرکبا

رکاب‌ اسبم‌ را از سیم‌ و زر سنگین‌ بار کن‌ که‌ من‌ آقای‌ با فرّ و شکوهی‌ را کشتم‌.

بهترین‌ مردم‌ را از جهت‌ پدر و مادر و بهترین‌ آنان‌ از نظر نژاد و نسب را کشتم‌.

و والاترین‌ آنان در میان‌ قوم‌ خود.

عمر بن‌ سعد گفت‌: گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ تو دیوانه‌ای‌ و سپس‌ با چوب‏دستی‌ چند ضربه‌ به‌ او زد و گفت‌: ای‌ احمق‌! این‌ چنین‌ سخن‌ می‌گویی‌؟ به‌ خدا سوگند اگر ابن‌ زیاد این سخن را از تو بشنود، گردنت راخواهد زد.[۹]

پس از واقعه کربلاویرایش

سنان‌ بن انس پس از شهادت امام حسین (ع) و خاتمه بی‌رحمی‌هایش در کربلا چون به خانه بازگشت، عقل و ادراک خویش را از دست داد به گونه‌ای که قدرت حرکت نداشت و در همان جا که غذا می‌خورد، قضای حاجت می‌کرد.[۱۰]

مرگویرایش

سنان همچنان در کوفه می‌زیست تا هنگام قیام مختار از کوفه به بصره فرار کرد و در پی پیروزی قیام از ترس انتقام مختار متواری شد.[۱۱] بنا به نقل بلاذری در جامه خویش ادرار می‌کرد. [۱۲] پس از چندی به‌طور پنهانی به قادسیه فرار کرد و توسط ماموران مختار در منطقه‌ای بین عذیب و قادسیه دستگیر شد. او را نزد مختار آوردند. به دستور مختار انگشتانش را قطع، دست و پایش را بریدند و در حالی‌که هنوز جان داشت در دیگ روغن جوشیده زیتون انداختند.[۱۳]‌ همچنین به دستور مختار، خانه‌اش را ویران کردند.[۱۴]

منبعویرایش

پی نوشتویرایش

  1. - ر.ک : الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۰۴؛ جمهرة انساب العرب، ص۴۶۵؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۹۳.
  2. - انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۸؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۱؛ ارشاد، ج۲، ص۴۶۶؛ الفتوح، ج۵، ص۱۱۷-۱۱۸؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۱۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۸؛ بحار الانوار، ج۴۵،ص۵۳.
  3. - الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۷۳.
  4. - الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۷۵، ج۶، ص۴۴۱، ۴۵۴؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۵۰۰؛ المعارف، ص۲۱۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۲۱؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۱۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۲؛ اسدالغابه، ج۱، ص۴۹۸؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۸۸.
  5. - انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۷،۴۰۸؛ المعارف، ص۲۱۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۱۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۲؛ تاریخ قم، ص۱۹۵؛ المنتظم، ج۵، ص۳۴۱.
  6. نهضت امام حسین (ع) و قیام کربلا، ص۲۲۲، به نقل از تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳.
  7. - انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۷،۴۰۸؛ المعارف، ص۲۱۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۱۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۲؛ تاریخ قم، ص۱۹۵؛ المنتظم، ج۵، ص۳۴۱.
  8. - انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۰؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۸۸؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۹۳؛ قس ابن اعثم حکایتی دیگر درباره این شعر آورده است. ر.ک : الفتوح، ج5، ص۱۲۷.
  9. - انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۰.
  10. - الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۰۴.
  11. - انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۰؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۷۲-۲۷۳؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۹۳؛
  12. انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۰.
  13. - بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۷۵.
  14. - انساب الاشراف، ج۶، ص۴۱۰؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۷۳؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۷۵.