سنان‌ بن انس نخعی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''سِنان‌ بن اَنَس نَخَعی،''' از سربازان تحت امر عمر بن سعد بود که در کربلا حضور داشت. او از جنایتکاران حادثه کربلا است و از کسانی است که در قتل امام حسین (ع) دست داشت.
{{جعبه اطلاعات قاتل شهدای کربلا
{{جعبه اطلاعات قاتل شهدای کربلا
|اطلاعات قاتل =
|اطلاعات قاتل =
خط ۲۰: خط ۱۸:
| دیگر فعالیت‌ها  =
| دیگر فعالیت‌ها  =
| منصب  =  
| منصب  =  
}}
}}'''سِنان‌ بن اَنَس نَخَعی،''' از سربازان تحت امر [[عمر بن سعد]] بود که در [[کربلا]] حضور داشت و در قتل [[حسین بن علی (ع)|امام حسین (ع)]] دست داشت.


==زندگینامه==
==زندگینامه==
سِنان‌ بن عمرو بن حی‌ بن حارث‌ بن غالب‌ بن مالک‌ بن نخع، که به او سنان‌ بن ابی سنان نخعی هم می‌گفتند، از خاندان وهبیل و از قبیله نخع است.<ref>- ر.ک : الطبقات الکبری، ج5، ص504؛ جمهرة انساب العرب، ص465؛ الاستیعاب، ج1، ص393.</ref>   
سنان‌ بن عمرو بن حی‌ بن حارث‌ بن غالب‌ بن مالک‌ بن نخع، که به او سنان‌ بن ابی سنان نخعی هم می‌گفتند، از خاندان وهبیل و از قبیله نخع است.<ref>- ر.ک : الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۰۴؛ جمهرة انساب العرب، ص۴۶۵؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۹۳.</ref>   
==نقش در واقعه کربلا==
==نقش در واقعه کربلا==
شمر با عده‌ای‌ از سربازان‌ خود اطراف‌ امام را احاطه‌ کردند. سنان گستاخانه‌ جلو رفت‌ و در حالی‌ که‌ به‌ امام‌ دشنام ‌می‌داد، با نیزه‌ خود سینه‌ حضرت‌ را شکافت‌.<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص408؛ البدء و التاریخ، ج6، ص11؛ ارشاد، ج2، ص466؛ الفتوح، ج5، ص117-118؛ مقاتل الطالبیین، ص118؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص78؛ بحار الانوار، ج45،ص53.</ref>  
[[شمر بن ذی الجوشن|شمر]] با عده‌ای‌ از سربازان‌ خود اطراف‌ [[امام حسین(ع)]] را احاطه‌ کردند. سنان گستاخانه‌ جلو رفت‌ و در حالی‌ که‌ به‌ امام‌ دشنام ‌می‌داد، با نیزه‌ خود سینه‌ حضرت‌ را شکافت‌.<ref>- انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۸؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۱؛ ارشاد، ج۲، ص۴۶۶؛ الفتوح، ج۵، ص۱۱۷-۱۱۸؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۱۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۸؛ بحار الانوار، ج۴۵،ص۵۳.</ref> ابن‌ سعد می‌نویسد: سنان ابتدا نیزه‌ای بر شانه امام حسین‌ (ع) زد و سپس آن را بیرون کشید و بر استخوان‌های سینه‌اش فرو برد و تیری بر گلویش افکند و امام حسین (ع) با پیشانی بر خاک افتاد و سنان برای جدا کردن سر او از اسب پیاده شد.<ref>- الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۷۳.</ref> امام‌ به سختی نشست و تیر را از گلوی خود بیرون آورد. خون‌ فوران‌ زد. آن‌گاه‌ دستش‌ را بر زخم‌ نهاد و چون‌ از خون‌ پر شد، آن‌ را به‌ آسمان‌ افشاند که‌ قطره‌ای‌ از آن‌ خون‌ به‌ زمین‌ باز نگشت‌. امام مشتی دیگر از خون برگرفت و سر و صورت خود را به آن آغشت و فرمود: این چنین مظلومانه و آغشته به خون خدا را دیدار می‌کنم در حالی‌که‌ حق‌ مرا غصب‌ کرده‌اند و زیر لب‌ زمزمه کرد: ”صَبراً عَلی‌ قَضائِک‌َ وَ تَسْلیماً لاِمْرِک‌َ وَ لا اِله‌َ سِواک‌َ یا غِیاث‌َ الْمُسْتَغیثین‌َ.‌َ“  سپس بر گونه چپش به خاک افتاد. درباره کسی که امام را به [[شهادت]] رساند، اختلاف است. در پاره‌ای روایات، نام سِنان‌ بن اَنَس نَخَعی یاد شده است.<ref>- الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۷۵، ج۶، ص۴۴۱، ۴۵۴؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۵۰۰؛ المعارف، ص۲۱۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۲۱؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۱۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۲؛ اسدالغابه، ج۱، ص۴۹۸؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۸۸.</ref> گویند سنان به [[خولی‌ بن یزید اصبحی|خولی‌ بن‌ یزید اصبحی‌]] گفت: زود باش سرش را از تن جدا کن! خولی پیش‌ آمد تا سر امام‌ را از بدن‌ مبارکش‌ جدا سازد، لیکن با دیدن صلابت امام،‌ لرزه‌ بر اندامش ‌افتاد و نتوانست‌ به‌ این‌ کار خطیر اقدام‌ نماید.<ref>- انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۷،۴۰۸؛ المعارف، ص۲۱۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۱۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۲؛ تاریخ قم، ص۱۹۵؛ المنتظم، ج۵، ص۳۴۱. </ref>
ابن‌ سعد می‌نویسد: سنان ابتدا نیزه‌ای بر شانه امام حسین‌ (ع) زد و سپس آن را بیرون کشید و بر استخوان‌های سینه‌اش فرو برد و تیری بر گلویش افکند و امام حسین (ع) با پیشانی بر خاک افتاد و سنان برای جدا کردن سر او از اسب پیاده شد.<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص473.</ref>  
امام‌ به سختی نشست و تیر را از گلوی خود بیرون آورد. خون‌ فوران‌ زد. آن‌گاه‌ دستش‌ را بر زخم‌ نهاد و چون‌ از خون‌ پر شد، آن‌ را به‌ آسمان‌ افشاند که‌ قطره‌ای‌ از آن‌ خون‌ به‌ زمین‌ باز نگشت‌. امام مشتی دیگر از خون برگرفت و سر و صورت خود را به آن آغشت و فرمود: این چنین مظلومانه و آغشته به خون خدا را دیدار می‌کنم در حالی‌که‌ حق‌ مرا غصب‌ کرده‌اند و زیر لب‌ زمزمه کرد: ”صَبراً عَلی‌ قَضائِک‌َ وَ تَسْلیماً لاِمْرِک‌َ وَ لا اِله‌َ سِواک‌َ یا غِیاث‌َ الْمُسْتَغیثین‌َ.‌َ“  سپس بر گونه چپش به خاک افتاد.  
درباره کسی که امام را به شهادت رساند، اختلاف است. در پاره‌ای روایات، نام سِنان‌ بن اَنَس نَخَعی یاد شده است.<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص475، ج6، ص441، 454؛ انساب الاشراف، ج2، ص500؛ المعارف، ص213؛ تاریخ طبری، ج5، ص521؛ مقاتل الطالبیین، ص118؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص92؛ اسدالغابه، ج1، ص498؛ البدایه و النهایه، ج8، ص188.</ref> گویند سنان به خولی‌ بن‌ یزید اصبحی‌ گفت: زود باش سرش را از تن جدا کن! خولی پیش‌ آمد تا سر امام‌ را از بدن‌ مبارکش‌ جدا سازد، لیکن با دیدن صلابت امام،‌ لرزه‌ بر اندامش ‌افتاد و نتوانست‌ به‌ این‌ کار خطیر اقدام‌ نماید.<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص417،408؛ المعارف، ص213؛ تاریخ طبری، ج5، ص453؛ مقاتل الطالبیین، ص118؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص92؛ تاریخ قم، ص195؛ المنتظم، ج5، ص341. </ref>
==استواری و صلابت امام حسین (ع)==
==استواری و صلابت امام حسین (ع)==
هیچ مقتل‌نویس و مورخی در این شرایط حتی گزارش ناله‌ای را از امام حسین (ع)‌ ثبت نکرده است. همین استواری و صلابت بود که زانوان خصم را به لرزه می‌افکند. جز خولی، کوفیان نیز که طبعاً از آن همه پلیدی خویش در درون جان خود غوغای شرمساری داشتند، از شدت آزرم جرأت نزدیک شدن به امام و افکندن نگاه خود به دیدگان حقیقتی را که اکنون با خیانت آنان در دشت نینوا به زمین افتاده بود، نداشتند. ابو مخنف به نقل از حُمَید بن‌ مسلم‌ آورده است که چون امام به زمین افتاد، تا مدتی هر کس به آن حضرت نزدیک می‌شد، بازمی‌گشت تا با کشتن امام حسین‌ (ع) گناه بزرگی را به گردن نگیرد.<ref>- نهضت امام حسین (ع) و قیام کربلا، ص222، به نقل از تاریخ طبری، ج5، ص453. </ref>
هیچ مقتل‌نویس و مورخی در این شرایط حتی گزارش ناله‌ای را از امام حسین (ع)‌ ثبت نکرده است. همین استواری و صلابت بود که زانوان خصم را به لرزه می‌افکند. جز خولی، کوفیان نیز که طبعاً از آن همه پلیدی خویش در درون جان خود غوغای شرمساری داشتند، از شدت آزرم جرات نزدیک شدن به امام و افکندن نگاه خود به دیدگان حقیقتی را که اکنون با خیانت آنان در دشت [[نینوا]] به زمین افتاده بود، نداشتند. ابو مخنف به نقل از حُمَید بن‌ مسلم‌ آورده‌است که چون امام به زمین افتاد، تا مدتی هر کس به آن حضرت نزدیک می‌شد، بازمی‌گشت تا با کشتن امام حسین‌ (ع) گناه بزرگی را به گردن نگیرد.<ref>نهضت امام حسین (ع) و قیام کربلا، ص۲۲۲، به نقل از تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳. </ref>
==تسلیم کردن سر مطهر امام حسین (ع) به عمر بن سعد==
==تسلیم کردن سر مطهر امام حسین (ع) به عمر بن سعد==
سنان‌ بن‌ انس‌ خود پیش‌ آمد و با عصبانیت به خولی روی کرد و فریاد زد: خداوند بازویت را بشکند، چرا می‌ترسی؟ آنگاه خود سر مقدس ‌امام‌ را از تن‌ جدا کرد و سر بریده‌ را به‌ خولی‌ داد و گفت‌: آن‌ را به‌ امیر عمر بن‌ سعد تسلیم‌ کن‌.<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص417،408؛ المعارف، ص213؛ تاریخ طبری، ج5، ص453؛ مقاتل الطالبیین، ص118؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص92؛ تاریخ قم، ص195؛ المنتظم، ج5، ص341. </ref>
سنان‌ بن‌ انس‌ خود پیش‌ آمد و با عصبانیت به خولی روی کرد و فریاد زد: خداوند بازویت را بشکند، چرا می‌ترسی؟ آنگاه خود سر مقدس ‌امام‌ را از تن‌ جدا کرد و سر بریده‌ را به‌ خولی‌ داد و گفت‌: آن‌ را به‌ امیر [[عمر بن سعد|عمر بن‌ سعد]] تسلیم‌ کن‌.<ref>- انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۷،۴۰۸؛ المعارف، ص۲۱۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۱۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۲؛ تاریخ قم، ص۱۹۵؛ المنتظم، ج۵، ص۳۴۱. </ref>
==رجزخوانی قاتل امام حسین (ع)==
==رجزخوانی قاتل امام حسین (ع)==
گویند سنان ‏بن‌ انس‌ پس‌ از بریدن‌ سر امام‌ بر در خیمه‌ عمر بن‌ سعد ظاهر شد و با رجزخوانی‌ گفت‌: رکاب‌ اسب‌ مرا باید از طلا و نقره‌ پر کنید، چرا که‌ من‌ بهترین‌ مردم‌ را از ناحیه‌ پدر و مادر کشته‌ام!<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص410؛ البدایه و النهایه، ج8، ص188؛ الاستیعاب، ج1، ص393؛ قس ابن اعثم حکایتی دیگر درباره این شعر آورده است. ر.ک : الفتوح، ج5، ص127. </ref>
گویند سنان ‏بن‌ انس‌ پس‌ از بریدن‌ سر امام‌ بر در خیمه‌ عمر بن‌ سعد ظاهر شد و با رجزخوانی‌ گفت‌: رکاب‌ اسب‌ مرا باید از طلا و نقره‌ پر کنید، چرا که‌ من‌ بهترین‌ مردم‌ را از ناحیه‌ پدر و مادر کشته‌ام!<ref>- انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۰؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۸۸؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۹۳؛ قس ابن اعثم حکایتی دیگر درباره این شعر آورده است. ر.ک : الفتوح، ج5، ص۱۲۷. </ref>


{{شعر}}
{{شعر}}
خط ۵۴: خط ۴۹:
و والاترین‌ آنان در میان‌ قوم‌ خود.
و والاترین‌ آنان در میان‌ قوم‌ خود.


عمر بن‌ سعد گفت‌: گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ تو دیوانه‌ای‌ و سپس‌ با چوب‏دستی‌ چند ضربه‌ به‌ او زد و گفت‌: ای‌ احمق‌! این‌ چنین‌ سخن‌ می‌گویی‌؟ به‌ خدا سوگند اگر ابن‌ زیاد این سخن را از تو بشنود، گردنت راخواهد زد.<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص410. </ref>‌
عمر بن‌ سعد گفت‌: گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ تو دیوانه‌ای‌ و سپس‌ با چوب‏دستی‌ چند ضربه‌ به‌ او زد و گفت‌: ای‌ احمق‌! این‌ چنین‌ سخن‌ می‌گویی‌؟ به‌ خدا سوگند اگر ابن‌ زیاد این سخن را از تو بشنود، گردنت راخواهد زد.<ref>- انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۰. </ref>‌
==پس از واقعه کربلا==
==پس از واقعه کربلا==
سنان‌ بن انس پس از شهادت امام حسین (ع) و خاتمه بی‌رحمی‌هایش در کربلا چون به خانه بازگشت، عقل و ادراک خویش را از دست داد به گونه‌ای که قدرت حرکت نداشت و در همان جا که غذا می‌خورد، قضای حاجت می‌کرد.<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص504.</ref>
سنان‌ بن انس پس از [[شهادت]] امام حسین (ع) و خاتمه بی‌رحمی‌هایش در [[کربلا]] چون به خانه بازگشت، عقل و ادراک خویش را از دست داد به گونه‌ای که قدرت حرکت نداشت و در همان جا که غذا می‌خورد، قضای حاجت می‌کرد.<ref>- الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۰۴.</ref>
==مرگ==
==مرگ==
سنان همچنان در کوفه می‌زیست تا هنگام قیام مختار از کوفه به بصره فرار کرد و در پی پیروزی قیام از ترس انتقام مختار متواری شد.<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص410؛ البدایه و النهایه، ج8، ص272-273؛ الاستیعاب، ج1، ص393؛ </ref> بنا به نقل بلاذری در جامه خویش ادرار می‌کرد. <ref>- انساب الاشراف، ج3، ص410.  </ref> پس از چندی به‌طور پنهانی به قادسیه فرار کرد و توسط مأموران مختار در منطقه‌ای بین عذیب و قادسیه دستگیر شد. او را نزد مختار آوردند. به دستور مختار انگشتانش را قطع، دست و پایش را بریدند و در حالی‌که هنوز جان داشت در دیگ روغن جوشیده زیتون انداختند.<ref>- بحار الانوار، ج44، ص375.  </ref>‌  
سنان همچنان در کوفه می‌زیست تا هنگام قیام [[مختار ثقفى|مختار]] از کوفه به بصره فرار کرد و در پی پیروزی قیام از ترس انتقام مختار متواری شد.<ref>- انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۰؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۷۲-۲۷۳؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۹۳؛ </ref> بنا به نقل بلاذری در جامه خویش ادرار می‌کرد. <ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۰.  </ref> پس از چندی به‌طور پنهانی به [[قادسیه]] فرار کرد و توسط ماموران مختار در منطقه‌ای بین [[عذیب الهجانات|عذیب]] و قادسیه دستگیر شد. او را نزد مختار آوردند. به دستور مختار انگشتانش را قطع، دست و پایش را بریدند و در حالی‌که هنوز جان داشت در دیگ روغن جوشیده زیتون انداختند.<ref>- بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۷۵.  </ref>‌ همچنین به دستور مختار، خانه‌اش را ویران کردند.<ref>- انساب الاشراف، ج۶، ص۴۱۰؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۷۳؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۷۵.  </ref>‌
همچنین به دستور مختار، خانه‌اش را ویران کردند.<ref>- انساب الاشراف، ج6، ص410؛ البدایه و النهایه، ج8، ص273؛ بحار الانوار، ج44، ص375.  </ref>‌
==منبع==
==منبع==
مرضیه محمدزاده، دوزخیان جاوید، نشر بصیرت، ص 242-244.
 
* [http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=2960823&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author مرضیه محمدزاده، دوزخیان جاوید، نشر بصیرت، ص ۲۴۲-۲۴۴.]
 
==پی نوشت==
==پی نوشت==
[[رده: تاریخ]]
[[رده: تاریخ]]
خط ۶۷: خط ۶۳:
[[رده: قاتلان کربلا]]
[[رده: قاتلان کربلا]]
[[رده: قاتلین امام]]
[[رده: قاتلین امام]]
<references />

نسخهٔ ‏۲۷ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۳۱

مشخصات فردی
نام کامل سِنان‌ بن عمرو بن حی‌ بن حارث‌ بن غالب‌ بن مالک‌ بن نخع
نقش در واقعه کربلا
نقش‌های برجسته از قاتلین امام حسین (ع)

سِنان‌ بن اَنَس نَخَعی، از سربازان تحت امر عمر بن سعد بود که در کربلا حضور داشت و در قتل امام حسین (ع) دست داشت.

زندگینامه

سنان‌ بن عمرو بن حی‌ بن حارث‌ بن غالب‌ بن مالک‌ بن نخع، که به او سنان‌ بن ابی سنان نخعی هم می‌گفتند، از خاندان وهبیل و از قبیله نخع است.[۱]

نقش در واقعه کربلا

شمر با عده‌ای‌ از سربازان‌ خود اطراف‌ امام حسین(ع) را احاطه‌ کردند. سنان گستاخانه‌ جلو رفت‌ و در حالی‌ که‌ به‌ امام‌ دشنام ‌می‌داد، با نیزه‌ خود سینه‌ حضرت‌ را شکافت‌.[۲] ابن‌ سعد می‌نویسد: سنان ابتدا نیزه‌ای بر شانه امام حسین‌ (ع) زد و سپس آن را بیرون کشید و بر استخوان‌های سینه‌اش فرو برد و تیری بر گلویش افکند و امام حسین (ع) با پیشانی بر خاک افتاد و سنان برای جدا کردن سر او از اسب پیاده شد.[۳] امام‌ به سختی نشست و تیر را از گلوی خود بیرون آورد. خون‌ فوران‌ زد. آن‌گاه‌ دستش‌ را بر زخم‌ نهاد و چون‌ از خون‌ پر شد، آن‌ را به‌ آسمان‌ افشاند که‌ قطره‌ای‌ از آن‌ خون‌ به‌ زمین‌ باز نگشت‌. امام مشتی دیگر از خون برگرفت و سر و صورت خود را به آن آغشت و فرمود: این چنین مظلومانه و آغشته به خون خدا را دیدار می‌کنم در حالی‌که‌ حق‌ مرا غصب‌ کرده‌اند و زیر لب‌ زمزمه کرد: ”صَبراً عَلی‌ قَضائِک‌َ وَ تَسْلیماً لاِمْرِک‌َ وَ لا اِله‌َ سِواک‌َ یا غِیاث‌َ الْمُسْتَغیثین‌َ.‌َ“ سپس بر گونه چپش به خاک افتاد. درباره کسی که امام را به شهادت رساند، اختلاف است. در پاره‌ای روایات، نام سِنان‌ بن اَنَس نَخَعی یاد شده است.[۴] گویند سنان به خولی‌ بن‌ یزید اصبحی‌ گفت: زود باش سرش را از تن جدا کن! خولی پیش‌ آمد تا سر امام‌ را از بدن‌ مبارکش‌ جدا سازد، لیکن با دیدن صلابت امام،‌ لرزه‌ بر اندامش ‌افتاد و نتوانست‌ به‌ این‌ کار خطیر اقدام‌ نماید.[۵]

استواری و صلابت امام حسین (ع)

هیچ مقتل‌نویس و مورخی در این شرایط حتی گزارش ناله‌ای را از امام حسین (ع)‌ ثبت نکرده است. همین استواری و صلابت بود که زانوان خصم را به لرزه می‌افکند. جز خولی، کوفیان نیز که طبعاً از آن همه پلیدی خویش در درون جان خود غوغای شرمساری داشتند، از شدت آزرم جرات نزدیک شدن به امام و افکندن نگاه خود به دیدگان حقیقتی را که اکنون با خیانت آنان در دشت نینوا به زمین افتاده بود، نداشتند. ابو مخنف به نقل از حُمَید بن‌ مسلم‌ آورده‌است که چون امام به زمین افتاد، تا مدتی هر کس به آن حضرت نزدیک می‌شد، بازمی‌گشت تا با کشتن امام حسین‌ (ع) گناه بزرگی را به گردن نگیرد.[۶]

تسلیم کردن سر مطهر امام حسین (ع) به عمر بن سعد

سنان‌ بن‌ انس‌ خود پیش‌ آمد و با عصبانیت به خولی روی کرد و فریاد زد: خداوند بازویت را بشکند، چرا می‌ترسی؟ آنگاه خود سر مقدس ‌امام‌ را از تن‌ جدا کرد و سر بریده‌ را به‌ خولی‌ داد و گفت‌: آن‌ را به‌ امیر عمر بن‌ سعد تسلیم‌ کن‌.[۷]

رجزخوانی قاتل امام حسین (ع)

گویند سنان ‏بن‌ انس‌ پس‌ از بریدن‌ سر امام‌ بر در خیمه‌ عمر بن‌ سعد ظاهر شد و با رجزخوانی‌ گفت‌: رکاب‌ اسب‌ مرا باید از طلا و نقره‌ پر کنید، چرا که‌ من‌ بهترین‌ مردم‌ را از ناحیه‌ پدر و مادر کشته‌ام![۸]

اوقِر رِکابی‌ فِضَّة‌ً وَ ذَهَباً
قَتَلْت‌ُ خَیرَ النّاس‌ِ اُمّاًوَ ابا
اِنّی‌ قَتَلْت‌ُ السَّیدَ المُحَجَّبا
وَخَیرهُم‌ْ اِذْینْسِبُون‌َ النَسَبا
وَخَیرُ هُم‌ْ فی‌ قَوْمِهِم‌ْ مرکبا

رکاب‌ اسبم‌ را از سیم‌ و زر سنگین‌ بار کن‌ که‌ من‌ آقای‌ با فرّ و شکوهی‌ را کشتم‌.

بهترین‌ مردم‌ را از جهت‌ پدر و مادر و بهترین‌ آنان‌ از نظر نژاد و نسب را کشتم‌.

و والاترین‌ آنان در میان‌ قوم‌ خود.

عمر بن‌ سعد گفت‌: گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ تو دیوانه‌ای‌ و سپس‌ با چوب‏دستی‌ چند ضربه‌ به‌ او زد و گفت‌: ای‌ احمق‌! این‌ چنین‌ سخن‌ می‌گویی‌؟ به‌ خدا سوگند اگر ابن‌ زیاد این سخن را از تو بشنود، گردنت راخواهد زد.[۹]

پس از واقعه کربلا

سنان‌ بن انس پس از شهادت امام حسین (ع) و خاتمه بی‌رحمی‌هایش در کربلا چون به خانه بازگشت، عقل و ادراک خویش را از دست داد به گونه‌ای که قدرت حرکت نداشت و در همان جا که غذا می‌خورد، قضای حاجت می‌کرد.[۱۰]

مرگ

سنان همچنان در کوفه می‌زیست تا هنگام قیام مختار از کوفه به بصره فرار کرد و در پی پیروزی قیام از ترس انتقام مختار متواری شد.[۱۱] بنا به نقل بلاذری در جامه خویش ادرار می‌کرد. [۱۲] پس از چندی به‌طور پنهانی به قادسیه فرار کرد و توسط ماموران مختار در منطقه‌ای بین عذیب و قادسیه دستگیر شد. او را نزد مختار آوردند. به دستور مختار انگشتانش را قطع، دست و پایش را بریدند و در حالی‌که هنوز جان داشت در دیگ روغن جوشیده زیتون انداختند.[۱۳]‌ همچنین به دستور مختار، خانه‌اش را ویران کردند.[۱۴]

منبع

پی نوشت

  1. - ر.ک : الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۰۴؛ جمهرة انساب العرب، ص۴۶۵؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۹۳.
  2. - انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۸؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۱؛ ارشاد، ج۲، ص۴۶۶؛ الفتوح، ج۵، ص۱۱۷-۱۱۸؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۱۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۸؛ بحار الانوار، ج۴۵،ص۵۳.
  3. - الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۷۳.
  4. - الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۷۵، ج۶، ص۴۴۱، ۴۵۴؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۵۰۰؛ المعارف، ص۲۱۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۲۱؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۱۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۲؛ اسدالغابه، ج۱، ص۴۹۸؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۸۸.
  5. - انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۷،۴۰۸؛ المعارف، ص۲۱۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۱۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۲؛ تاریخ قم، ص۱۹۵؛ المنتظم، ج۵، ص۳۴۱.
  6. نهضت امام حسین (ع) و قیام کربلا، ص۲۲۲، به نقل از تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳.
  7. - انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۷،۴۰۸؛ المعارف، ص۲۱۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۱۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۲؛ تاریخ قم، ص۱۹۵؛ المنتظم، ج۵، ص۳۴۱.
  8. - انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۰؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۸۸؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۹۳؛ قس ابن اعثم حکایتی دیگر درباره این شعر آورده است. ر.ک : الفتوح، ج5، ص۱۲۷.
  9. - انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۰.
  10. - الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۰۴.
  11. - انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۰؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۷۲-۲۷۳؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۹۳؛
  12. انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۰.
  13. - بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۷۵.
  14. - انساب الاشراف، ج۶، ص۴۱۰؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۷۳؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۷۵.