حسین (پژمان) پژمان بختیارى

از ویکی حسین
نسخهٔ تاریخ ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۶، ساعت ۱۷:۰۰ توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
حسین (پژمان) پژمان بختیارى
پرونده:اندازه تصویر =
زادروز 1279 ه.ش
تهران
پدر و مادر فرزند على مراد امیر پنجۀ بختیارى و مادرش خانم عالمتاج متخلّص به«ژاله»از دودمان میرزا ابو القاسم قائم مقام فراهانى
مرگ 1353 ه.ش
دیوان سروده‌ها منتخبى از اشعار شعراى فارسى زبان با عنوان«بهترین اشعار»،مجموعه شعر«خاشاک»، تصحیح دیوان حافظ و خمسۀ حکیم نظامى.وى دو اثر«وفاى زن»اثر بنیامین کنستانت،و «آتالاورنه»اثر شاتوبریان را نیز به فارسى برگردانده است.

حسین پژمان فرزند على مراد امیر پنجۀ بختیارى و مادرش خانم عالمتاج متخلّص به«ژاله»از دودمان میرزا ابو القاسم قائم مقام فراهانى است.وى در سال 1279 ه.ش در تهران به دنیا آمد و پس از طى تحصیلات مرسوم در مدارس آن روزگار،به فراگیرى زبان عربى و فرانسه پرداخت و از محضر اساتید شعر و ادب بهره‌مند شد،سپس به استخدام وزارت پست و تلگراف درآمد. [۱]

وى کار سرودن شعر را از هجده سالگى آغاز کرد و دیرى نپایید که در شمار غزلسرایان مطرح کشور درآمد و بعضى از غزلیات او شهرۀ عام و خاص شد.از آثار اوست:

منتخبى از اشعار شعراى فارسى زبان با عنوان«بهترین اشعار»،مجموعه شعر«خاشاک»، تصحیح دیوان حافظ و خمسۀ حکیم نظامى.وى دو اثر«وفاى زن»اثر بنیامین کنستانت،و «آتالاورنه»اثر شاتوبریان را نیز به فارسى برگردانده است.

وى به سال 1353 در سن 74 سالگى بدرود حیات گفت و دیوان اشعارش در سال 1368 توسط انتشارات پارسا چاپ و منتشر شد.از آثار اوست:

مکتب حسین(ع)


این ماه،ماه ماتم سبط پیمبرست؟ یا ماه سربلندى فرزند حیدرست؟
شیر اوژَنى که بر تن و فرق مبارکش از زخم تیرْ جوشن و از تیغْ مغفرست
آن کو نهال دین محمد ز خون او سیراب گشت و سایه فکن گشت و بَروَرست
در ظاهر ار شکسته شد آن شیر دل منال کز آن شکست بادۀ فتحش به ساغرست
سر لوح فتحْ‌نامۀ او شد شکستِ او مرد حق ار شکسته شود،هم مظفّرست
امروز عید فتح حسین است و آل او زارى مکن که خستۀ شمشیر و خنجرست
او کشته گشت و ملت اسلام زنده شد وین کشته از هزار جهان زنده،برترست
شیرین،شهادتى که به اسلام داد جان فرخنده،رفتنى که چنین هستى آورست
او کشته نیست،زندۀ اعصار و قرن‌هاست کِش نام نیک تا به ابد زیب دفترست
از خونِ آن حسین،حسینى دگر بزاد وین نقش جاودانه از آن روى و منظرست
مرگ از براى ماست نه درخوردِ او،که ما ترسان ز محشریم و،وى آن سوىِ محشرست
چندین ز تشنه‌کامى و مظلومى‌اش مگوى کو شَهْم [۲] و قادرست،نه مسکین و مضطرست
خوارىّ و سرشکستگى آرد قبول ظلم او تا جهان به جاست عزیزست و سَرورست
آن آهنینْ جگر که ز تصویر تیغ او تبْ لرزه مر سپاه عدو را به پیکرست
مظلوم نیست،خانه برانداز ظالم‌ست لبْ‌تشنه نیست،ساقى تسنیم و کوثرست
مظلومْ نى،که رایت پیروزمند او پیوسته بر بسیط زمین سایه گسترست
آن کس که بى‌سپاه زند بر سپاه خصم دریاى لشکرست،نه محتاج لشکرست
آن کو به پاى خویشتن آید به قتلگاه مرگ ستمگرست،نه مرد ستَمْبَرست
چون کودکان گمشده گریان مباش از آنک او شاهْ مرد و،قصّۀ او مردپرورست
بر ابن سعد و ابن زیادست و بر یزید ار گریه جایزست،وگر نوحه درخورست
کآن جمع تیره بخت پلید جهول را دنیا نماند و،کیفر عقبى مقررست
او کشته شد که دین نبى جاودان شود جان جهان فداش که بى‌مثلْ گوهرست
زارى مکن به ماتم سلطان دین از آنک در سوگ مرد،شیوۀ مردانه خوشترست
رو کسب فخر و فیض کن از مکتب حسین کان مکتبت به دولت جاوید رهبرست
در راه حفظ میهن و آیین و دین و داد باش آن چنان که زادۀ زهراى اطهرست
آیین سربلندى و هنجار نام و ننگ در مکتب حسین،نه در جاى دیگرست
تسخیر کاخ عزّت و طىّ طریق حق صعب است و پر مخاطره،امّا میسّرست
دیندار باش و عدلْ گزین باش و مرد باش کاین مکتبِ گزیدۀ سبط پیمبرست
در راه دوست تکیه به شمشیر تیز کن کارى که کرد شاه شهیدان،تو نیز کن [۳]

منابع

محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا، زمزم هدایت، ج1، ص 557-559.

پی نوشت

  1. سخنوران نامى معاصر ایران،ج 2،ص 798.
  2. شَهْم:دلیر،بزرگ و سَرور.
  3. دیوان پژمان بختیارى،ص 8 تا 11.