حسین فولادی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جزبدون خلاصۀ ویرایش
(←‏زندگینامه: اصلاح بیوگرافی)
 
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''حاج حسین فولادی''' از شاعران ایرانی است.
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                    =حاج حسین فولادی
| نام                    =حاج حسین فولادی
خط ۷: خط ۶:
| زمینه فعالیت          =
| زمینه فعالیت          =
| ملیت                  =
| ملیت                  =
| تاریخ تولد            =1303 ه. ش
| تاریخ تولد            =1384 ه. ش
| محل تولد                = قم  
| محل تولد                = قم  
| والدین                =
| والدین                =
خط ۷۰: خط ۶۹:
|امضا                  =
|امضا                  =
}}
}}
'''حاج حسین فولادی''' (1384 ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
==زندگینامه==
==زندگینامه==
حاج حسین فولادی فرزند اسماعیل در سال 1303 ه. ش در شهر قم متولد شد و پس از تحصیلات ابتدایی و متوسطه به یاری پدرش در امر کشاورزی شتافت و سی سال در کار کشاورزی فعالیت کرد پس از آن به تجارت روی آورد و در رشته‌ی قماش فروشی به کار پرداخت. فولادی از سال 1340 شمسی به شعر و شاعری پرداخت و در انجمن ادبی شهر خود که به ریاست حسین حسینی تشکیل می‌شود شرکت جست. وی از اعضای برجسته‌ی آن به شمار می‌رفت و آثارش نیز بیشتر در روزنامه‌ی محلی «استوار» به چاپ می‌رسید. فولادی شاعری خوش ذوق است اشعارش شامل دو بخش می‌باشد که قسمتی از آن به مدایح و مراثی اهل بیت (ع) اختصاص دارد. <ref>سخنوران نامی معاصر ایران؛ ج 4، ص 2743.</ref>
حاج حسین فولادی فرزند علی در سال 1303 هـ.ش در شهر قم متولد شد و پس از تحصیلات ابتدایی و متوسطه به یاری پدرش در امر کشاورزی شتافت و سی سال در کار کشاورزی فعالیت کرد پس از آن به تجارت روی آورد و در رشته‌ی قماش فروشی به کار پرداخت. فولادی از جوانی به شعر و شاعری پرداخت و در انجمن ادبی شهر قم که به ریاست مرحوم سید حسین حسینی تشکیل می‌شد شرکت جست. وی از اعضای برجسته‌ی آن انجمن به شمار می‌رفت و آثارش نیز بیشتر در روزنامه‌ی محلی «استوار» به چاپ می‌رسید. فولادی شاعری خوش ذوق بود و اشعارش شامل دو بخش است که قسمتی از آن به [[مدایح و مراثى|مدایح و مراثی]] [[اهل بیت (ع)]] اختصاص دارد وی در سال 1391 بدرود حیات گفت. <ref>سخنوران نامی معاصر ایران؛ ج 4، ص 2743.</ref>


==اشعار==
==اشعار==
{{شعر}}
{{ب| حسین ای چهره‌ی نیکوی اسلام‌|حسین ای از تو روشن روی اسلام }}
{{ب| تو مرآت جمال کردگاری‌|تو از زهرا و حیدر یادگاری }}
{{ب| تو محبوب القلوب عالمینی‌|حسینی تو حسینی تو حسینی }}
{{ب| تو را از جمع خوبان برگزیدم‌|سخی‌تر از تو مولایی ندیدم }}


{{ب| ز صهبای تولای تو مستم‌|چو من از کودکی دل بر تو بستم  }}
===شعر 1===
{{پایان شعر}}


{| style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt"> [[حسین]] ای چهره‌ی نیکوی اسلام‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">[[حسین بن على (ع)|حسین]] ای از تو روشن روی اسلام </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> تو مرآت جمال کردگاری‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">تو از زهرا و حیدر یادگاری </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> تو محبوب القلوب عالمینی‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">حسینی تو حسینی تو حسینی </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> تو را از جمع خوبان برگزیدم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">سخی‌تر از تو مولایی ندیدم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> ز صهبای تولای تو مستم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">چو من از کودکی دل بر تو بستم  </span>
|}
<br />


===شعر 2===
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| سوره و اللیل وصف موی حسین است‌|جلوه‌ی شمس از فروغ روی حسین است }}
{{ب| سوره و اللیل وصف موی حسین است‌|جلوه‌ی شمس از فروغ روی حسین است }}
خط ۱۰۲: خط ۱۱۶:
{{ب| گلشن گیتی ندارد، عطر و گلابی‌|عطر فضای جهان، ز بوی حسین است }}
{{ب| گلشن گیتی ندارد، عطر و گلابی‌|عطر فضای جهان، ز بوی حسین است }}


{{ب| پیشرو کاروان عشق و شهادت‌|حضرت مسلم پسر عموی حسین است <ref>منشور عاشورا، ص 37.</ref> }}
{{ب| پیشرو کاروان عشق و شهادت‌|[[مسلم بن عقیل|حضرت مسلم]] پسر عموی حسین است <ref>منشور [[عاشورا]]، ص 37.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


 
===شعر 3===
===آهنگ سفر===
آهنگ سفر:{{شعر}}
{{شعر}}




{{ب| تا جهانی هست و در گردش بود شمس و قمر|مثل زینب، مادر گیتی نمی‌زاید دگر }}
{{ب| تا جهانی هست و در گردش بود شمس و قمر|مثل زینب، مادر گیتی نمی‌زاید دگر }}


{{ب| پرتو نور حسینی، در وجود زینب است‌|همچو نوری کز رخ خورشید می‌گیرد قمر  }}
{{ب| پرتو نور حسینی، در وجود [[زینب (س)|زینب]] است‌|همچو نوری کز رخ خورشید می‌گیرد قمر  }}


{{ب| با هم از روز ازل پیمان وحدت بسته‌اند|داشتند از ماجرای کربلا، گویا خبر }}
{{ب| با هم از روز ازل پیمان وحدت بسته‌اند|داشتند از ماجرای [[کربلا]]، گویا خبر }}


{{ب| لاجرم، زینب به عبد اللّه جعفر شرط کرد|کز حسین خود جدا هرگز نگردد یک نظر }}
{{ب| لاجرم، زینب به [[عبدالله بن جعفر|عبد اللّه جعفر]] شرط کرد|کز حسین خود جدا هرگز نگردد یک نظر }}


{{ب| دل برید از خاندان و بی‌درنگ آماده شد|تا که سالار شهیدان کرد آهنگ سفر }}
{{ب| دل برید از خاندان و بی‌درنگ آماده شد|تا که سالار شهیدان کرد آهنگ سفر }}
خط ۱۲۲: خط ۱۳۵:
{{ب| با حسین در کربلا گر زینب کبری نبود|نهضت خونین او، هرگز نمی‌داد این ثمر }}
{{ب| با حسین در کربلا گر زینب کبری نبود|نهضت خونین او، هرگز نمی‌داد این ثمر }}


{{ب| باغ دین را آبیاری کرد، گر خون حسین‌|نخل آن را کرد زینب با اسارت بارور }}
{{ب| باغ دین را آبیاری کرد، گر خون حسین‌|نخل آن را کرد زینب با [[اسارت]] بارور }}


{{ب| بر زمین افتاد چو از صدر زین سالار دین‌|بست زینب از پی تکمیل اهدافش کمر }}
{{ب| بر زمین افتاد چو از صدر زین سالار دین‌|بست زینب از پی تکمیل اهدافش کمر }}
خط ۱۳۰: خط ۱۴۳:
{{ب| گاه با اشک و گهی با ناله و گه با بیان‌|کرد کاخ ظلم و استبداد را زیر و زبر }}
{{ب| گاه با اشک و گهی با ناله و گه با بیان‌|کرد کاخ ظلم و استبداد را زیر و زبر }}


{{ب| بر در دروازه‌ی کوفه لسان اللّه شد|ورنه یک زن را نبودی در اسیری این هنر! }}
{{ب| بر در دروازه‌ی [[کوفه]] لسان اللّه شد|ورنه یک زن را نبودی در اسیری این هنر! }}


{{ب| کرد با یک «اسکُتوا» خاموش آن آشوب را|آنچنان کز رنگ اشتر هم صدا نامد به در }}
{{ب| کرد با یک «اسکُتوا» خاموش آن آشوب را|آنچنان کز رنگ اشتر هم صدا نامد به در }}


{{ب| پرده‌ی شرک و نفاق و کفر را از هم درید|زینب از تیغ زبان و خطبه‌های پر شرر }}
{{ب| پرده‌ی شرک و نفاق و کفر را از هم درید|زینب از تیغ زبان و [[خطبه]]‌های پر شرر }}


{{ب| زاده‌ی مرجانه را رسوای خاص و عام کرد|شد نمایان بهر مردم چهره‌ی آن بد سیر }}
{{ب| زاده‌ی مرجانه را رسوای خاص و عام کرد|شد نمایان بهر مردم چهره‌ی آن بد سیر }}
خط ۱۴۳: خط ۱۵۶:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


===شعر 4===


{{شعر}}
{| style="margin: 0 auto; "
{{ب| شهید عشق که بگذشته از سر بدنش‌|عدوی تنگ نظر جامه می‌برد ز تنش }}
| class="b" |<span class="beyt"> شهید عشق که بگذشته از سر بدنش‌</span>
 
| style="width:2em;" |
{{ب| تنی که گشته مشبّک ز تیر و تیغ و سنان‌|چه حاجت است دگر ای فلک، به پیرهنش }}
| class="b" |<span class="beyt">عدوی تنگ نظر جامه می‌برد ز تنش </span>
 
|-
{{ب| سری که پیشکش راه دوست گشته، چه باک‌|که دشمنش بزند چوب، بر لب و دهنش }}
| class="b" |<span class="beyt"> تنی که گشته مشبّک ز تیر و تیغ و [[سنان بن انس|سنان‌]]</span>
 
| style="width:2em;" |
{{ب| کسی که ملک سلیمان دهد به غمزه‌ی دوست‌|چه غم از اینکه برد خاتم از کف اهرمنش }}
| class="b" |<span class="beyt">چه حاجت است دگر ای فلک، به پیرهنش </span>
 
|-
{{ب| کسی که داده به طوفان عشق هستی خود|عجب مدار، شود در تنور اگر وطنش }}
| class="b" |<span class="beyt"> سری که پیشکش راه دوست گشته، چه باک‌</span>
 
| style="width:2em;" |
{{ب| دلش بسوخت چنان، زانکه ز آن سیاهدلان‌|فرا نداد یکی گوش خویش بر سخنش }}
| class="b" |<span class="beyt">که دشمنش بزند چوب، بر لب و دهنش </span>
 
|-
{{ب| جمال دوست چنانش ز خویش بیخود کرد|که قتلگه به نظر خوشتر آمد از چمنش }}
| class="b" |<span class="beyt"> کسی که ملک سلیمان دهد به غمزه‌ی دوست‌</span>
 
| style="width:2em;" |
{{ب| سموم کینه وزید آن چنان به گلشن دین‌|که بی‌امان به زمین ریخت سرو و یاسمنش }}
| class="b" |<span class="beyt">چه غم از اینکه برد خاتم از کف اهرمنش </span>
 
|-
{{ب| ز بس به دشت بلا ریخت، خون لاله رخان‌|سزد که تا به ابد لاله روید از دمنش }}
| class="b" |<span class="beyt"> کسی که داده به طوفان عشق هستی خود</span>
 
| style="width:2em;" |
{{ب| به جز حسین کسی را کجا شنیده کسی‌|که آب غسل بود خون و، بوریا کفنش }}
| class="b" |<span class="beyt">عجب مدار، شود در تنور اگر وطنش </span>
 
|-
{{ب| به روز حشر چه باک از حساب «فولادی»!|اگر ز گوشه‌ی چشمی فتد نظر به منش }}
| class="b" |<span class="beyt"> دلش بسوخت چنان، زانکه ز آن سیاهدلان‌</span>
{{پایان شعر}}
| style="width:2em;" |
 
| class="b" |<span class="beyt">فرا نداد یکی گوش خویش بر سخنش </span>
 
|-
 
| class="b" |<span class="beyt"> جمال دوست چنانش ز خویش بیخود کرد</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">که قتلگه به نظر خوشتر آمد از چمنش </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> سموم کینه وزید آن چنان به گلشن دین‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">که بی‌امان به زمین ریخت سرو و یاسمنش </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> ز بس به دشت بلا ریخت، خون لاله رخان‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">سزد که تا به ابد لاله روید از دمنش </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> به جز حسین کسی را کجا شنیده کسی‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">که آب غسل بود خون و، بوریا کفنش </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> به روز حشر چه باک از حساب «فولادی»!</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">اگر ز گوشه‌ی چشمی فتد نظر به منش </span>
|}
<br />


==منابع==
==منابع==


دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1221-1222.
*[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1221-1222.]


==پی نوشت==
==پی نوشت==
خط ۱۸۰: خط ۲۱۴:
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران معاصر]]
[[رده:شاعران معاصر]]
<references />{{شاعران}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۴۰

حاج حسین فولادی
زادروز 1384 ه. ش
قم

حاج حسین فولادی (1384 ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

حاج حسین فولادی فرزند علی در سال 1303 هـ.ش در شهر قم متولد شد و پس از تحصیلات ابتدایی و متوسطه به یاری پدرش در امر کشاورزی شتافت و سی سال در کار کشاورزی فعالیت کرد پس از آن به تجارت روی آورد و در رشته‌ی قماش فروشی به کار پرداخت. فولادی از جوانی به شعر و شاعری پرداخت و در انجمن ادبی شهر قم که به ریاست مرحوم سید حسین حسینی تشکیل می‌شد شرکت جست. وی از اعضای برجسته‌ی آن انجمن به شمار می‌رفت و آثارش نیز بیشتر در روزنامه‌ی محلی «استوار» به چاپ می‌رسید. فولادی شاعری خوش ذوق بود و اشعارش شامل دو بخش است که قسمتی از آن به مدایح و مراثی اهل بیت (ع) اختصاص دارد وی در سال 1391 بدرود حیات گفت. [۱]

اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

شعر 1[ویرایش | ویرایش مبدأ]

حسین ای چهره‌ی نیکوی اسلام‌ حسین ای از تو روشن روی اسلام
تو مرآت جمال کردگاری‌ تو از زهرا و حیدر یادگاری
تو محبوب القلوب عالمینی‌ حسینی تو حسینی تو حسینی
تو را از جمع خوبان برگزیدم‌ سخی‌تر از تو مولایی ندیدم
ز صهبای تولای تو مستم‌ چو من از کودکی دل بر تو بستم


شعر 2[ویرایش | ویرایش مبدأ]

سوره و اللیل وصف موی حسین است‌ جلوه‌ی شمس از فروغ روی حسین است
عشق و جنون را نیاز ساغر و می نیست‌ مستی عشاق از سبوی حسین است
همچو سکندر مرو به وادی ظلمت‌ چشمه حیوان کفی ز جوی حسین است
کشته شد و درس زندگی به بشر داد حُرّیت از مکتب نکوی حسین است
قبله‌ی دلهای ماست کربُ بلایش‌ کعبه معزّز به آبروی حسین است
تا به ابد لاله‌گون بود رخ اسلام‌ لاجرم از خون سر وضوی حسین است
گلشن گیتی ندارد، عطر و گلابی‌ عطر فضای جهان، ز بوی حسین است
پیشرو کاروان عشق و شهادت‌ حضرت مسلم پسر عموی حسین است [۲]

شعر 3[ویرایش | ویرایش مبدأ]

آهنگ سفر:

تا جهانی هست و در گردش بود شمس و قمر مثل زینب، مادر گیتی نمی‌زاید دگر
پرتو نور حسینی، در وجود زینب است‌ همچو نوری کز رخ خورشید می‌گیرد قمر
با هم از روز ازل پیمان وحدت بسته‌اند داشتند از ماجرای کربلا، گویا خبر
لاجرم، زینب به عبد اللّه جعفر شرط کرد کز حسین خود جدا هرگز نگردد یک نظر
دل برید از خاندان و بی‌درنگ آماده شد تا که سالار شهیدان کرد آهنگ سفر
با حسین در کربلا گر زینب کبری نبود نهضت خونین او، هرگز نمی‌داد این ثمر
باغ دین را آبیاری کرد، گر خون حسین‌ نخل آن را کرد زینب با اسارت بارور
بر زمین افتاد چو از صدر زین سالار دین‌ بست زینب از پی تکمیل اهدافش کمر
بر سر نعش برادر ناله زد آنسان که سوخت‌ خرمن عمر ستمگر ز آتش سوز جگر
گاه با اشک و گهی با ناله و گه با بیان‌ کرد کاخ ظلم و استبداد را زیر و زبر
بر در دروازه‌ی کوفه لسان اللّه شد ورنه یک زن را نبودی در اسیری این هنر!
کرد با یک «اسکُتوا» خاموش آن آشوب را آنچنان کز رنگ اشتر هم صدا نامد به در
پرده‌ی شرک و نفاق و کفر را از هم درید زینب از تیغ زبان و خطبه‌های پر شرر
زاده‌ی مرجانه را رسوای خاص و عام کرد شد نمایان بهر مردم چهره‌ی آن بد سیر
تا شدند آگاه مردم از جنایات یزید عیش و شادی جای خود را داد بر اشک بصر
کرد کاری با زبان بر آل سفیان پلید آنچه حیدر کرد با کفّار از تیغ دوسر [۳]

شعر 4[ویرایش | ویرایش مبدأ]

شهید عشق که بگذشته از سر بدنش‌ عدوی تنگ نظر جامه می‌برد ز تنش
تنی که گشته مشبّک ز تیر و تیغ و سنان‌ چه حاجت است دگر ای فلک، به پیرهنش
سری که پیشکش راه دوست گشته، چه باک‌ که دشمنش بزند چوب، بر لب و دهنش
کسی که ملک سلیمان دهد به غمزه‌ی دوست‌ چه غم از اینکه برد خاتم از کف اهرمنش
کسی که داده به طوفان عشق هستی خود عجب مدار، شود در تنور اگر وطنش
دلش بسوخت چنان، زانکه ز آن سیاهدلان‌ فرا نداد یکی گوش خویش بر سخنش
جمال دوست چنانش ز خویش بیخود کرد که قتلگه به نظر خوشتر آمد از چمنش
سموم کینه وزید آن چنان به گلشن دین‌ که بی‌امان به زمین ریخت سرو و یاسمنش
ز بس به دشت بلا ریخت، خون لاله رخان‌ سزد که تا به ابد لاله روید از دمنش
به جز حسین کسی را کجا شنیده کسی‌ که آب غسل بود خون و، بوریا کفنش
به روز حشر چه باک از حساب «فولادی»! اگر ز گوشه‌ی چشمی فتد نظر به منش


منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. سخنوران نامی معاصر ایران؛ ج 4، ص 2743.
  2. منشور عاشورا، ص 37.
  3. همان؛ ص 241.