جعفر بابایی حلاج‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۷: خط ۴۷:
|امضا                  =
|امضا                  =
}}
}}
==زندگینامه==
==زندگینامه==
جعفر بابایی متخلّص به «حلاج» فرزند علی کرم در سال 1315 ه. ش در تهران قدم به عرصه‌ی هستی نهاد. حلاج، با تحصیلات رسمی اندک به شغل حلّاجی و ندّافی اشتغال دارد و براساس همین پیشه است که تخلّص «حلّاج» را برای خود برگزیده است.
جعفر بابایی متخلّص به «حلاج» فرزند علی کرم در سال 1315 ه. ش در تهران قدم به عرصه‌ی هستی نهاد. حلاج، با تحصیلات رسمی اندک به شغل حلّاجی و ندّافی اشتغال دارد و براساس همین پیشه است که تخلّص «حلّاج» را برای خود برگزیده است.
خط ۹۴: خط ۸۸:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


== منابع ==


 
* [http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1335.]
 
==منابع==
 
دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1335.


==پی نوشت==
==پی نوشت==
خط ۱۰۶: خط ۹۷:
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران معاصر]]
[[رده:شاعران معاصر]]
<references />

نسخهٔ ‏۲۷ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۱۸

جعفر بابایی یکی از شاعران معاصر است.

جعفر بابایی
زادروز 1315 ه. ش
تهران
سبک نوشتاری غزل و قصیده به سبک هندی
تخلص «حلاج»

زندگینامه

جعفر بابایی متخلّص به «حلاج» فرزند علی کرم در سال 1315 ه. ش در تهران قدم به عرصه‌ی هستی نهاد. حلاج، با تحصیلات رسمی اندک به شغل حلّاجی و ندّافی اشتغال دارد و براساس همین پیشه است که تخلّص «حلّاج» را برای خود برگزیده است.

از هیجده سالگی شروع به سرودن شعر نمود و اشعارش بیشتر در قالب غزل و قصیده به سبک هندی و اکثر در مدایح و مراثی ائمه‌ی اطهار است. [۱]

اشعار

سرچشمه‌ی حیات

در خیمه‌گه نیافت چو در مشک آب آب‌ آنگه سکینه کرد به سقّا خطاب، آب
سیراب‌تر ز لعل بدخشان چو داشت، لب‌ موج شرر فکند بر آن لعل ناب، آب
عالم به سیل اشک نشست آن زمان، که گفت‌ سرچشمه‌ی حیات دو عالم به باب، آب
اذن نبرد، سرور لب تشنگان نداد فرمود، با محیط ادب، آن جناب، آب
عبّاس را به سینه‌ی بی‌کینه، زد شرار شد تا به نهر علقمه در پیچ و تاب، آب
صف‌های سرکشان ز کف داده این شکست‌ آن‌سان که گشت خیره ازین فتح باب، آب
در آب گشت تا رخ آن ماه، منعکس‌ الماس نور یافته از آفتاب، آب
تا پیش لب ببرد کف آب را بریخت‌ از شرم شد به حضرت عبّاس آب، آب
هرچند تشنه بود ولی تر نکرد لب‌ دامن گرفت از پسر بو تراب، آب
لب تشنه شد برون ز فرات آن بزرگ مرد با آنکه داشت خنگ ورا تا رکاب آب
بیدستی و، حفاظت مشک و با عناد خصم‌ گردد سیاه خانه‌ی صبرت، بر آب، آب
تا ماه را، عمود، هلالی نمود، ریخت‌ بر دامن سپهر، ز چشم سحاب آب
تیری گذشت از سر شستی به سوی مشک‌ عبّاس را نمود ازین غم کباب، آب
اسرار قبر کوچک و آن قامت رشید افشا کند به عرصه‌ی یوم الحساب، آب
گوید سخن ز سوز جگر گوشه‌ی حسین (ع) «حلاج» بگذر چو زهر نهر آب، آب

منابع

پی نوشت

  1. شاعران تهران از آغاز تا امروز؛ ج 1، ص 293.