جعفر بابایی حلاج‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۴۷: خط ۴۷:
|امضا                  =
|امضا                  =
}}
}}
==زندگینامه==
==زندگینامه==
جعفر بابایی متخلّص به «حلاج» فرزند علی کرم در سال 1315 ه. ش در تهران قدم به عرصه‌ی هستی نهاد. حلاج، با تحصیلات رسمی اندک به شغل حلّاجی و ندّافی اشتغال دارد و براساس همین پیشه است که تخلّص «حلّاج» را برای خود برگزیده است.
جعفر بابایی متخلّص به «حلاج» فرزند علی کرم در سال 1315 ه. ش در تهران قدم به عرصه‌ی هستی نهاد. حلاج، با تحصیلات رسمی اندک به شغل حلّاجی و ندّافی اشتغال دارد و براساس همین پیشه است که تخلّص «حلّاج» را برای خود برگزیده است.
خط ۶۳: خط ۵۷:




{{ب| در خیمه‌گه نیافت چو در مشک آب آب‌|آنگه سکینه کرد به سقّا خطاب، آب }}
{{ب| در [[خیمه‌گاه|خیمه‌گه]] نیافت چو در [[مشک]] آب آب‌|آنگه [[سکینه]] کرد به سقّا خطاب، آب }}


{{ب| سیراب‌تر ز لعل بدخشان چو داشت، لب‌|موج شرر فکند بر آن لعل ناب، آب }}
{{ب| سیراب‌تر ز لعل بدخشان چو داشت، لب‌|موج شرر فکند بر آن لعل ناب، آب }}
خط ۷۷: خط ۷۱:
{{ب| در آب گشت تا رخ آن ماه، منعکس‌|الماس نور یافته از آفتاب، آب }}
{{ب| در آب گشت تا رخ آن ماه، منعکس‌|الماس نور یافته از آفتاب، آب }}


{{ب| تا پیش لب ببرد کف آب را بریخت‌|از شرم شد به حضرت عبّاس آب، آب }}
{{ب| تا پیش لب ببرد کف [[آب]] را بریخت‌|از شرم شد به حضرت [[عباس ابن علی(ع)|عبّاس]] آب، آب }}


{{ب| هرچند تشنه بود ولی تر نکرد لب‌|دامن گرفت از پسر بو تراب، آب }}
{{ب| هرچند تشنه بود ولی تر نکرد لب‌|دامن گرفت از پسر بو تراب، آب }}


{{ب| لب تشنه شد برون ز فرات آن بزرگ مرد|با آنکه داشت خنگ ورا تا رکاب آب }}
{{ب| لب تشنه شد برون ز [[فرات]] آن بزرگ مرد|با آنکه داشت خنگ ورا تا رکاب آب }}


{{ب| بیدستی و، حفاظت مشک و با عناد خصم‌|گردد سیاه خانه‌ی صبرت، بر آب، آب }}
{{ب| بیدستی و، حفاظت مشک و با عناد خصم‌|گردد سیاه خانه‌ی صبرت، بر آب، آب }}


{{ب| تا ماه را، عمود، هلالی نمود، ریخت‌|بر دامن سپهر، ز چشم سحاب آب }}
{{ب| تا ماه را، [[عمود]]، هلالی نمود، ریخت‌|بر دامن سپهر، ز چشم سحاب آب }}


{{ب| تیری گذشت از سر شستی به سوی مشک‌|عبّاس را نمود ازین غم کباب، آب }}
{{ب| تیری گذشت از سر شستی به سوی مشک‌|عبّاس را نمود ازین غم کباب، آب }}
خط ۹۱: خط ۸۵:
{{ب| اسرار قبر کوچک و آن قامت رشید|افشا کند به عرصه‌ی یوم الحساب، آب }}
{{ب| اسرار قبر کوچک و آن قامت رشید|افشا کند به عرصه‌ی یوم الحساب، آب }}


{{ب| گوید سخن ز سوز جگر گوشه‌ی حسین (ع)|«حلاج» بگذر چو زهر نهر آب، آب }}  
{{ب| گوید سخن ز سوز جگر گوشه‌ی [[حسین بن على (ع)|حسین (ع)]]|«حلاج» بگذر چو زهر نهر آب، آب }}  
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


==منابع==
==منابع==


دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1335.
*[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1335.]


==پی نوشت==
==پی نوشت==
خط ۱۰۶: خط ۹۷:
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران معاصر]]
[[رده:شاعران معاصر]]
<references />{{شاعران}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۲۹

جعفر بابایی یکی از شاعران معاصر است.

جعفر بابایی
زادروز 1315 ه. ش
تهران
سبک نوشتاری غزل و قصیده به سبک هندی
تخلص «حلاج»

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

جعفر بابایی متخلّص به «حلاج» فرزند علی کرم در سال 1315 ه. ش در تهران قدم به عرصه‌ی هستی نهاد. حلاج، با تحصیلات رسمی اندک به شغل حلّاجی و ندّافی اشتغال دارد و براساس همین پیشه است که تخلّص «حلّاج» را برای خود برگزیده است.

از هیجده سالگی شروع به سرودن شعر نمود و اشعارش بیشتر در قالب غزل و قصیده به سبک هندی و اکثر در مدایح و مراثی ائمه‌ی اطهار است. [۱]

اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

سرچشمه‌ی حیات[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در خیمه‌گه نیافت چو در مشک آب آب‌ آنگه سکینه کرد به سقّا خطاب، آب
سیراب‌تر ز لعل بدخشان چو داشت، لب‌ موج شرر فکند بر آن لعل ناب، آب
عالم به سیل اشک نشست آن زمان، که گفت‌ سرچشمه‌ی حیات دو عالم به باب، آب
اذن نبرد، سرور لب تشنگان نداد فرمود، با محیط ادب، آن جناب، آب
عبّاس را به سینه‌ی بی‌کینه، زد شرار شد تا به نهر علقمه در پیچ و تاب، آب
صف‌های سرکشان ز کف داده این شکست‌ آن‌سان که گشت خیره ازین فتح باب، آب
در آب گشت تا رخ آن ماه، منعکس‌ الماس نور یافته از آفتاب، آب
تا پیش لب ببرد کف آب را بریخت‌ از شرم شد به حضرت عبّاس آب، آب
هرچند تشنه بود ولی تر نکرد لب‌ دامن گرفت از پسر بو تراب، آب
لب تشنه شد برون ز فرات آن بزرگ مرد با آنکه داشت خنگ ورا تا رکاب آب
بیدستی و، حفاظت مشک و با عناد خصم‌ گردد سیاه خانه‌ی صبرت، بر آب، آب
تا ماه را، عمود، هلالی نمود، ریخت‌ بر دامن سپهر، ز چشم سحاب آب
تیری گذشت از سر شستی به سوی مشک‌ عبّاس را نمود ازین غم کباب، آب
اسرار قبر کوچک و آن قامت رشید افشا کند به عرصه‌ی یوم الحساب، آب
گوید سخن ز سوز جگر گوشه‌ی حسین (ع) «حلاج» بگذر چو زهر نهر آب، آب

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. شاعران تهران از آغاز تا امروز؛ ج 1، ص 293.