جلال‌ الدین‌ همایی‌ شیرازی‌ اصفهانی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «استاد جلال الدّین همایی متخلّص به «سنا» یکی از نوابغ و مفاخر زبان و ادب فارسی...» ایجاد کرد)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۷: خط ۱۷:




باز این چه نغمه است که دستان سرای عشق‌آهنگ ساز کرده به شور و نوای عشق
{{ب| باز این چه نغمه است که دستان سرای عشق‌|آهنگ ساز کرده به شور و نوای عشق }}
آن کاروان کجاست که بانگ دَرای اوافکنده است غُلغُله در نینوای عشق
 
شور حسینی است مگر کز ره حجازساز عراق کرده به برگ و نوای عشق
{{ب| آن کاروان کجاست که بانگ دَرای او|افکنده است غُلغُله در نینوای عشق }}
مانا عزیز فاطمه فرزند مصطفی‌ست‌کوچ از مدینه کرده سوی کربلای عشق
 
سوداگر خداست که نقد روان به کف‌بگرفته در معامله‌ی خونبهای عشق
{{ب| شور حسینی است مگر کز ره حجاز|ساز عراق کرده به برگ و نوای عشق }}
از سر به راه دوست دویده‌ست یار صدق‌در نی نوای وصل دمیده‌ست نای عشق
 
با بانگ هُو هُوَ الحق و آواز دوست دوست‌خواند به گوش عالمیان ماجرای عشق
{{ب| مانا عزیز فاطمه فرزند مصطفی‌ست‌|کوچ از مدینه کرده سوی کربلای عشق }}
از جان و دل نهاده قدم در ره بلایعنی منم شهید بیابان کربلا  
 
{{ب| سوداگر خداست که نقد روان به کف‌|بگرفته در معامله‌ی خونبهای عشق }}
 
{{ب| از سر به راه دوست دویده‌ست یار صدق‌|در نی نوای وصل دمیده‌ست نای عشق }}
 
{{ب| با بانگ هُو هُوَ الحق و آواز دوست دوست‌|خواند به گوش عالمیان ماجرای عشق }}
 
{{ب| از جان و دل نهاده قدم در ره بلا|یعنی منم شهید بیابان کربلا }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۳۲: خط ۳۹:




از آسمان هلال محرّم چو شد برون‌رفت از دل زمین و زمان طاقت و سکون
{{ب| از آسمان هلال محرّم چو شد برون‌|رفت از دل زمین و زمان طاقت و سکون }}
ماه نو آمد از شفق سرخ آشکارچون خنجر برهنه که افتد به طشت خون
 
با پیکر خمیده عیان گشت در سپهرشکل هلال چون رقم حرف حا و نون
{{ب| ماه نو آمد از شفق سرخ آشکار|چون خنجر برهنه که افتد به طشت خون }}
بر لوح چرخ با قلم نور این دو حرف‌ما را به نام حسین است رهنمون
 
یعنی که تا قیامت از آن ماجرا که رفت‌رمزی بود نوشته بر این چرخ نیلگون
{{ب| با پیکر خمیده عیان گشت در سپهر|شکل هلال چون رقم حرف حا و نون }}
در کربلا چو شد عَلَم شاه دین بلندگردید رایت ستم و کفر سرنگون
 
فریاد از آن ستم که به آل عبا رسیداز شامیان ناکس و از کوفیان دون
{{ب| بر لوح چرخ با قلم نور این دو حرف‌|ما را به نام حسین است رهنمون }}
ای کوفیان چه فتنه ز نو کرده‌اید سازبا آل مصطفی چه جفا کرده‌اید باز  
 
{{ب| یعنی که تا قیامت از آن ماجرا که رفت‌|رمزی بود نوشته بر این چرخ نیلگون }}
 
{{ب| در کربلا چو شد عَلَم شاه دین بلند|گردید رایت ستم و کفر سرنگون }}
 
{{ب| فریاد از آن ستم که به آل عبا رسید|از شامیان ناکس و از کوفیان دون }}
 
{{ب| ای کوفیان چه فتنه ز نو کرده‌اید ساز|با آل مصطفی چه جفا کرده‌اید باز }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۴۷: خط ۶۱:




آهنگ کوفه کرد ز یثرب امام دین‌نور خدا و شمع هُدی ماه راستین
{{ب| آهنگ کوفه کرد ز یثرب امام دین‌|نور خدا و شمع هُدی ماه راستین }}
تا دستگاه کفر و ستم سرنگون کنددست خدا درآمد گویی از آستین
 
خم کرد آسمان سر تعظیم سوی خاک‌چو خونِ پاک شاه زمان ریخت بر زمین
{{ب| تا دستگاه کفر و ستم سرنگون کند|دست خدا درآمد گویی از آستین }}
زان خون فزود قدر چنان خاک پست راکاندر بَرش حقیر بوَد چرخ هفتمین
 
خورشید کس ندید بدان گونه پر فروغ‌یاقوت کس ندید بدان منزلت ثمین
{{ب| خم کرد آسمان سر تعظیم سوی خاک‌|چو خونِ پاک شاه زمان ریخت بر زمین }}
از آن شرف که خون شهیدان به خاک دادسایند مهر و ماه بر او جَبْهه و جبین
 
شیطان نکرد سجده بر این خاک زین سبب‌او را لقب ز غیب رجیم آمد و لعین  
{{ب| زان خون فزود قدر چنان خاک پست را|کاندر بَرش حقیر بوَد چرخ هفتمین }}
شیطان که بود روح پلید یزید شوم‌بر بام ملک بر شده همچون سیاه بوم  
 
{{ب| خورشید کس ندید بدان گونه پر فروغ‌|یاقوت کس ندید بدان منزلت ثمین }}
 
{{ب| از آن شرف که خون شهیدان به خاک داد|سایند مهر و ماه بر او جَبْهه و جبین }}
 
{{ب| شیطان نکرد سجده بر این خاک زین سبب‌|او را لقب ز غیب رجیم آمد و لعین }}
 
{{ب| شیطان که بود روح پلید یزید شوم‌|بر بام ملک بر شده همچون سیاه بوم }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۶۲: خط ۸۳:




زان ماجرا که رفت به میدان کربلاعقل است مات و واله و حیران کربلا
{{ب| زان ماجرا که رفت به میدان کربلا|عقل است مات و واله و حیران کربلا }}
دریای عشق حق به تلاطم چو اوفتادجوشید موج خون ز بیابان کربلا
 
یا رب چه شد که کشتی نوح نجی فتاددر لجّه‌ی <ref>لجّه: گودی، غرقاب، گودترین نقطه‌ی دریا.</ref> هلاک به طوفان کربلا
{{ب| دریای عشق حق به تلاطم چو اوفتاد|جوشید موج خون ز بیابان کربلا }}
از بازی سپهر سر سروان دین‌افتاد همچو گوی به میدان کربلا
 
زان عشق و آن شهادت و آن صبر و آن یقین‌عقل است مَحو و سر به گریبان کربلا
{{ب| یا رب چه شد که کشتی نوح نجی فتاد|در لجّه‌ی <ref>لجّه: گودی، غرقاب، گودترین نقطه‌ی دریا.</ref> هلاک به طوفان کربلا }}
در منزلت فزونتر و در رتبه برتر است‌از بام عرش، پایه‌ی ایوان کربلا
 
فخر حسین و ننگ یزید است تا ابدسر لوحه‌ی جریده‌ی دیوان کربلا
{{ب| از بازی سپهر سر سروان دین‌|افتاد همچو گوی به میدان کربلا }}
کاری که حق به درگه عدلش ظُلامه <ref>ظلامه: دادخواهی.</ref> ساخت‌یا للعجب، یزید از او بارنامه ساخت  
 
{{ب| زان عشق و آن شهادت و آن صبر و آن یقین‌|عقل است مَحو و سر به گریبان کربلا }}
 
{{ب| در منزلت فزونتر و در رتبه برتر است‌|از بام عرش، پایه‌ی ایوان کربلا }}
 
{{ب| فخر حسین و ننگ یزید است تا ابد|سر لوحه‌ی جریده‌ی دیوان کربلا }}
 
{{ب| کاری که حق به درگه عدلش ظُلامه <ref>ظلامه: دادخواهی.</ref> ساخت‌|یا للعجب، یزید از او بارنامه ساخت }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۷۷: خط ۱۰۵:




هر تیر کز کمان کمین بلا بجَست‌گویی نشانه‌اش دل اولاد فاطمه‌ست
{{ب| هر تیر کز کمان کمین بلا بجَست‌|گویی نشانه‌اش دل اولاد فاطمه‌ست }}
باد جفا به گلشن آل عبا وزیدو اندام سرو و قامت شمشاد را شکست
 
باغی که خُلد پیش تماشای اوست زشت‌سروی که سرو در بر بالای اوست پست
{{ب| باد جفا به گلشن آل عبا وزید|و اندام سرو و قامت شمشاد را شکست }}
برخاست ناله از دل کرّوبیان قدس‌چون گردِ غم به چهره‌ی آل نبی نشست
 
گیتی کمان به خستن پاکان حقّ گشادگردون کمر به کشتن آزادگان ببست
{{ب| باغی که خُلد پیش تماشای اوست زشت‌|سروی که سرو در بر بالای اوست پست }}
آن را به طعن نیزه‌ی شامی ربود سراین را به ضرب خنجر کوفی برید دست
 
از منجنیق حادثه سنگی بیوفتادکافکند در زُجاجه‌ی انوار حق شکست
{{ب| برخاست ناله از دل کرّوبیان قدس‌|چون گردِ غم به چهره‌ی آل نبی نشست }}
برخاست چون ز آل نبی ناله و فغان‌برشد ز خاک ناله و زد صیحه آسمان  
 
{{ب| گیتی کمان به خستن پاکان حقّ گشاد|گردون کمر به کشتن آزادگان ببست }}
 
{{ب| آن را به طعن نیزه‌ی شامی ربود سر|این را به ضرب خنجر کوفی برید دست }}
 
{{ب| از منجنیق حادثه سنگی بیوفتاد|کافکند در زُجاجه‌ی انوار حق شکست }}
 
{{ب| برخاست چون ز آل نبی ناله و فغان‌|برشد ز خاک ناله و زد صیحه آسمان }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۹۲: خط ۱۲۷:




در کاروان آل نبی قحط آب شداز سوز تشنگی دل طفلان کباب شد
{{ب| در کاروان آل نبی قحط آب شد|از سوز تشنگی دل طفلان کباب شد }}
در چشم تشنگان حرم داشت ماریه‌اندر خیال آب چو موج سراب شد
 
میدان جنگ و سوز عطش تاب آفتاب‌یا رب که از شنیدن آن زهره آب شد
{{ب| در چشم تشنگان حرم داشت ماریه‌|اندر خیال آب چو موج سراب شد }}
در راه حق که شاه شهیدان به پیش داشت‌آن منع آب و تاب عطش فتح باب شد
 
گر نیک بنگریم همان آب و تاب بودکز وی بنای دولت مروان خراب شد
{{ب| میدان جنگ و سوز عطش تاب آفتاب‌|یا رب که از شنیدن آن زهره آب شد }}
از ملّت نبی به نبی‌زادگان رسیدجوری که روح کافر از او در عذاب شد  
 
سر پنجه‌ی عروس جفاکار روزگاراز خون پاک آل پیمبر خضاب شد
{{ب| در راه حق که شاه شهیدان به پیش داشت‌|آن منع آب و تاب عطش فتح باب شد }}
یک ذرّه گر ز شرم و ادب داشت آفتاب‌می‌کرد تا به حشر نهان روی در حجاب  
 
{{ب| گر نیک بنگریم همان آب و تاب بود|کز وی بنای دولت مروان خراب شد }}
 
{{ب| از ملّت نبی به نبی‌زادگان رسید|جوری که روح کافر از او در عذاب شد }}
 
{{ب| سر پنجه‌ی عروس جفاکار روزگار|از خون پاک آل پیمبر خضاب شد }}
 
{{ب| یک ذرّه گر ز شرم و ادب داشت آفتاب‌|می‌کرد تا به حشر نهان روی در حجاب }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۱۰۷: خط ۱۴۹:




ای شهسوار معرکه‌ی کربلا، حسین‌ای یکّه تاز عرصه‌ی عشق و بلا، حسین
{{ب| ای شهسوار معرکه‌ی کربلا، حسین‌|ای یکّه تاز عرصه‌ی عشق و بلا، حسین }}
ای نور آسمان و زمین، آفتاب دین‌ای زاده‌ی نژاده‌ی شیر خدا، حسین
 
ای نو دمیده گلبن بستان فاطمه‌ای نو نهان گلشن آل عبا، حسین
{{ب| ای نور آسمان و زمین، آفتاب دین‌|ای زاده‌ی نژاده‌ی شیر خدا، حسین }}
نوباوه‌ی رسول و جگر گوشه‌ی بتول‌پرورده‌ی کنار شه اولیا، حسین
 
سر حلقه‌ی شهیدان در دشت نینواسالار کشتگان سر از تن جدا، حسین
{{ب| ای نو دمیده گلبن بستان فاطمه‌|ای نو نهان گلشن آل عبا، حسین }}
در جلوه‌گاه عشق روان تاب کام سوزآیینه‌ی زدوده دلِ حق نما، حسین
 
کهف امان و باب حوائج تویی که خلق‌درمانده چون شوند بگویند یا حسین
{{ب| نوباوه‌ی رسول و جگر گوشه‌ی بتول‌|پرورده‌ی کنار شه اولیا، حسین }}
حق را مجاهدی چو تو در روزگار نیست‌در شهر بند عشق چو تو شهریار نیست  
 
{{ب| سر حلقه‌ی شهیدان در دشت نینوا|سالار کشتگان سر از تن جدا، حسین }}
 
{{ب| در جلوه‌گاه عشق روان تاب کام سوز|آیینه‌ی زدوده دلِ حق نما، حسین }}
 
{{ب| کهف امان و باب حوائج تویی که خلق‌|درمانده چون شوند بگویند یا حسین }}
 
{{ب| حق را مجاهدی چو تو در روزگار نیست‌|در شهر بند عشق چو تو شهریار نیست }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۱۲۲: خط ۱۷۱:




گر ماجرای حادثه‌ی کربلا نبودرسمی ز دین پاک پیمبر به جا نبود
{{ب| گر ماجرای حادثه‌ی کربلا نبود|رسمی ز دین پاک پیمبر به جا نبود }}
گر نهضت حسین نمی‌بود از حجازدر شام و کوفه شرع محمّد به پا نبود
 
خونی به خاک ریخته شد در ره خداکو را ز قدْر غیر خدا خونبها نبود
{{ب| گر نهضت حسین نمی‌بود از حجاز|در شام و کوفه شرع محمّد به پا نبود }}
دین خدای زنده شد از خون پاک تواین شد که خونبهاش به غیر از خدا نبود
 
نقشی که بر زمین ز شهیدان کتابه بست‌در منزلت کم از صُحُف انبیا نبود
{{ب| خونی به خاک ریخته شد در ره خدا|کو را ز قدْر غیر خدا خونبها نبود }}
جانسوز نوحه‌ای که شنیدی ز کربلاسازش مگر سوز درون «سنا» نبود
 
چشم کرم ز درگه الطاف حق نداشت‌گر دست او به دامن آل عبا نبود
{{ب| دین خدای زنده شد از خون پاک تو|این شد که خونبهاش به غیر از خدا نبود }}
باب نجات جز در آل رسول نیست‌طاعت مگر به شرط ولایت قبول نیست <ref>دیوان سنا؛ ص 126- 129.</ref>  
 
{{ب| نقشی که بر زمین ز شهیدان کتابه بست‌|در منزلت کم از صُحُف انبیا نبود }}
 
{{ب| جانسوز نوحه‌ای که شنیدی ز کربلا|سازش مگر سوز درون «سنا» نبود }}
 
{{ب| چشم کرم ز درگه الطاف حق نداشت‌|گر دست او به دامن آل عبا نبود }}
 
{{ب| باب نجات جز در آل رسول نیست‌|طاعت مگر به شرط ولایت قبول نیست <ref>دیوان سنا؛ ص 126- 129.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۱۳۷: خط ۱۹۳:




خون خورم در غم آن طفل که جای لبنش‌ریخت دست ستم حرمله خون در دهنش
{{ب| خون خورم در غم آن طفل که جای لبنش‌|ریخت دست ستم حرمله خون در دهنش }}
کودکی کآب ز سرچشمه‌ی عصمت می‌خوردگشت از سوز عطش، آب سراپا بدنش
 
گر تن نوگل لیلا نبوَد لاله‌ی سرخ‌از چه آغشته به خون گشت چنین پیرهنش
{{ب| کودکی کآب ز سرچشمه‌ی عصمت می‌خورد|گشت از سوز عطش، آب سراپا بدنش }}
غنچه‌ای از چمن زاده‌ی زهرا بشکفت‌که شد از زخم سنان، چون گل صد برگ، تنش  
 
گلشنی ساخته در دشت بلا گشت، که بودغنچه‌اش اصغر و گل قاسم و اکبر سمنش
{{ب| گر تن نوگل لیلا نبوَد لاله‌ی سرخ‌|از چه آغشته به خون گشت چنین پیرهنش }}
تشنه‌لب کشته شد آن شاه که با خنجر و تیرگشت ببریده و شد دوخته بر تن، کفنش
 
آن که باشد نظرش داروی هر درد «سنا»چشم دارم که فتد گوشه‌ی چشمی به منش <ref>دیوان سنا؛ ص 82 و 83.</ref>  
{{ب| غنچه‌ای از چمن زاده‌ی زهرا بشکفت‌|که شد از زخم سنان، چون گل صد برگ، تنش }}
 
{{ب| گلشنی ساخته در دشت بلا گشت، که بود|غنچه‌اش اصغر و گل قاسم و اکبر سمنش }}
 
{{ب| تشنه‌لب کشته شد آن شاه که با خنجر و تیر|گشت ببریده و شد دوخته بر تن، کفنش }}
 
{{ب| آن که باشد نظرش داروی هر درد «سنا»|چشم دارم که فتد گوشه‌ی چشمی به منش <ref>دیوان سنا؛ ص 82 و 83.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۱۵۱: خط ۲۱۳:




الا ای فروزنده دل آفتاب‌به جسم شهیدان سبکتر بتاب
{{ب| الا ای فروزنده دل آفتاب‌|به جسم شهیدان سبکتر بتاب }}
شهیدان قربانگه راستین‌فشانده به حق بر دو کون آستین
 
جگر گوشگان پیمبر همه‌گل باغ زهرای اطهر همه
{{ب| شهیدان قربانگه راستین‌|فشانده به حق بر دو کون آستین }}
عزیزان درگاه عزّت نشان‌فتاده به درگاه مردم کُشان
 
جگر گوشه‌های رسول خدای‌زده تشنه در موج خون دست و پای
{{ب| جگر گوشگان پیمبر همه‌|گل باغ زهرای اطهر همه }}
ز خون شهیدان زمین سرخ‌پوش‌ز آهِ یتیمان فلک پر خروش
 
از این سرزمین تا به روز شمارنروید مگر لاله‌ی داغدار  
{{ب| عزیزان درگاه عزّت نشان‌|فتاده به درگاه مردم کُشان }}
 
{{ب| جگر گوشه‌های رسول خدای‌|زده تشنه در موج خون دست و پای }}
 
{{ب| ز خون شهیدان زمین سرخ‌پوش‌|ز آهِ یتیمان فلک پر خروش }}
 
{{ب| از این سرزمین تا به روز شمار|نروید مگر لاله‌ی داغدار }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}




{{شعر}}
{{شعر}}
تنوری است از کینه افروخته‌سر و دست پاکان در او سوخته
{{ب| تنوری است از کینه افروخته‌|سر و دست پاکان در او سوخته }}
بر این شعله‌ور آتش خانه سوزمزن دامن ای مهر گیتی فروز
 
تو افزون مکن تاب این گرمگاه‌به نرمی بیفزا ز گرمی بکاه
{{ب| بر این شعله‌ور آتش خانه سوز|مزن دامن ای مهر گیتی فروز }}
ز تو رحمت و مهربانی سزاست‌ترا مهر خوانند مهرت کجاست
 
نداری اگر پاس تیمارشان‌مکن گرم بازار آزارشان
{{ب| تو افزون مکن تاب این گرمگاه‌|به نرمی بیفزا ز گرمی بکاه }}
نبینی تن نو گلان چاک چاک‌برهنه فتاده است در خون و خاک
 
دوم مصحف کارفرمای حق‌پریشان بهر سو ورق بر ورق
{{ب| ز تو رحمت و مهربانی سزاست‌|ترا مهر خوانند مهرت کجاست }}
قلم رفته از خنجر آبدارچه بر شیر مردان چه بر شیرخوار
 
برهنه تن و تشنه‌لب، خسته حال‌جفا این همه چون کنند احتمال
{{ب| نداری اگر پاس تیمارشان‌|مکن گرم بازار آزارشان }}
تن خسته را تاب این روز نیست‌مگر آفتابا ترا سوز نیست
 
گزندش مده زاده‌ی مصطفی است‌ستم بر پیمبر، ستم بر خداست  
{{ب| نبینی تن نو گلان چاک چاک‌|برهنه فتاده است در خون و خاک }}
 
{{ب| دوم مصحف کارفرمای حق‌|پریشان بهر سو ورق بر ورق }}
 
{{ب| قلم رفته از خنجر آبدار|چه بر شیر مردان چه بر شیرخوار }}
 
{{ب| برهنه تن و تشنه‌لب، خسته حال‌|جفا این همه چون کنند احتمال }}
 
{{ب| تن خسته را تاب این روز نیست‌|مگر آفتابا ترا سوز نیست }}
 
{{ب| گزندش مده زاده‌ی مصطفی است‌|ستم بر پیمبر، ستم بر خداست }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}




{{شعر}}
{{شعر}}
تو روشن کن بَزم آب و گلی‌ز دوده روانی و روشن دلی
{{ب| تو روشن کن بَزم آب و گلی‌|ز دوده روانی و روشن دلی }}
به خیره سران باز نه خیرگی‌نزیبد ز روشن دلان تیرگی
 
اگر رنج افتد در این موج خون‌شود کشتی طاقتش سرنگون
{{ب| به خیره سران باز نه خیرگی‌|نزیبد ز روشن دلان تیرگی }}
کلیم اللّه آید اگر با عصاشود غرقه در نیل زین ماجرا
 
مسیحا ز چارم فلک بنگردخراشد رخ و جامه بر تن دَرَد  
{{ب| اگر رنج افتد در این موج خون‌|شود کشتی طاقتش سرنگون }}
ز طوفان دین لجّه‌ی سهمگین‌سبک بگذارای کشتی آتشین  
 
{{ب| کلیم اللّه آید اگر با عصا|شود غرقه در نیل زین ماجرا }}
 
{{ب| مسیحا ز چارم فلک بنگرد|خراشد رخ و جامه بر تن دَرَد }}
 
{{ب| ز طوفان دین لجّه‌ی سهمگین‌|سبک بگذارای کشتی آتشین }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}




{{شعر}}
{{شعر}}
نترسی که آه دل دردمندبسوزد ترا چون بر آتش سپند
{{ب| نترسی که آه دل دردمند|بسوزد ترا چون بر آتش سپند }}
ندانی که بنیاد افلاکیان‌شود سست از ناله‌ی خاکیان
 
ندانی که از گریه‌ی چشم پاک‌برد سیل بنیاد افلاک و خاک
{{ب| ندانی که بنیاد افلاکیان‌|شود سست از ناله‌ی خاکیان }}
ز طوفان آه دل سوخته‌مشو ایمن ای شمع افروخته
 
ز آه جگر خستگان زینهارحذر کن که بر هم زند روزگار  
{{ب| ندانی که از گریه‌ی چشم پاک‌|برد سیل بنیاد افلاک و خاک }}
 
{{ب| ز طوفان آه دل سوخته‌|مشو ایمن ای شمع افروخته }}
 
{{ب| ز آه جگر خستگان زینهار|حذر کن که بر هم زند روزگار }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}




{{شعر}}
{{شعر}}
بترس از فغانی که مضطر زندکه آهی جهانی بهم برزند
{{ب| بترس از فغانی که مضطر زند|که آهی جهانی بهم برزند }}
بود کز یکی ناله‌ی مستمندفتد رخنه در هفت کاخ بلند
 
بود کز یکی آه طفل نزاربرآید ز بنیاد هستی دمار
{{ب| بود کز یکی ناله‌ی مستمند|فتد رخنه در هفت کاخ بلند }}
ملرزان دل دردمندی به کین‌که لرزد از او آسمان و زمین
 
اگر گریه از سوز دل سر کندبه پا ناگهان شور محشر کند
{{ب| بود کز یکی آه طفل نزار|برآید ز بنیاد هستی دمار }}
سرآید درنگ زمین را زمان‌به پایان رسد گردش آسمان
 
بپیچد به هم دفتر کائنات‌کشد خطّ بطلان به لوح حیات
{{ب| ملرزان دل دردمندی به کین‌|که لرزد از او آسمان و زمین }}
به پا گردد اندر جهان رستخیزشود آسمان و زمین ریزریز
 
نماند نشانی ازین دستگاه‌نه گردون بماند نه خورشید و ماه
{{ب| اگر گریه از سوز دل سر کند|به پا ناگهان شور محشر کند }}
فرو افسرد در رگ روح دم‌شود غرق گیتی به بحر عدم
 
نماند ز آثار صنع قدیم‌مگر ذات قیّوم حیّ قدیم
{{ب| سرآید درنگ زمین را زمان‌|به پایان رسد گردش آسمان }}
«سنا» زین مصیبت فرو بند لب‌برین در نگه دار شرط ادب
 
نهنگ عدم چون گشاید دهان‌بیو بارد آثار کون و مکان
{{ب| بپیچد به هم دفتر کائنات‌|کشد خطّ بطلان به لوح حیات }}
قلم خشک گردد به سر خطّ لازند بانگ الّا اللّه از خود صلا
 
شود محو در نیستی هرچه هست‌ز یک بانگ خیزد بلی والست
{{ب| به پا گردد اندر جهان رستخیز|شود آسمان و زمین ریزریز }}
ز طومار هستی یکی یادگارنماند به جز ذات پروردگار <ref>دیوان سنا؛ ص 205- 208.</ref>
 
{{ب| نماند نشانی ازین دستگاه‌|نه گردون بماند نه خورشید و ماه }}
 
{{ب| فرو افسرد در رگ روح دم‌|شود غرق گیتی به بحر عدم }}
 
{{ب| نماند ز آثار صنع قدیم‌|مگر ذات قیّوم حیّ قدیم }}
 
{{ب| «سنا» زین مصیبت فرو بند لب‌|برین در نگه دار شرط ادب }}
 
{{ب| نهنگ عدم چون گشاید دهان‌|بیو بارد آثار کون و مکان }}
 
{{ب| قلم خشک گردد به سر خطّ لا|زند بانگ الّا اللّه از خود صلا }}
 
{{ب| شود محو در نیستی هرچه هست‌|ز یک بانگ خیزد بلی والست }}
 
{{ب| ز طومار هستی یکی یادگار|نماند به جز ذات پروردگار <ref>دیوان سنا؛ ص 205- 208.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}